فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح است وما تمنای شنیدن جرعه‌ای صدای شما هستیم. صبح است و این دل چه بی‌پروا شما را می‌خواند ! انگار قرار نیست این بغض ما را به خیال خود بگذارد. باز و باز هم پناه ما همین کاغذ قلم و نوشتن است. هر روز صبح آسمان آفتاب را در آغوش می‌گیرد و آفتاب آسمان را! باد درختان را و درختان باد را به آغوش می‌گیرند. اما ما در نبود شما تمام دلتنگی‌ها را بغل گرفتیم. خسته‌ایم از هجوم تمام سوالات بی پاسخ ، برایمان سوال است. تا به کی تقدیر دل این چنین است؟ دل باشم یار نباشد؟ تنهایی و انتظار تقدیر تمام دلهای شکسته است. کاش همچو در کوه ، دشت و حتی در کنار فنجان چای از غم دل سه‌تار می‌نواختیم! بدون آنکه چیزی بگویم یا بنویسیم. @ShugheParvaz