↔️
ادامه قسمت دوم
╭━⊰✨﷽✨⊱━╮
@khanvadtarbiat
👌
از سقوط امام محله به امام محراب تا شورش نوجوانان محله در بلوار شهر (قسمت ۳ و پایانی)
✍
مهدی جمشیدی
📝 ویراستاری:
اتاق فکر اندیشکده [۱]
5⃣ سخن حاجقاسم دربارۀ اینکه باید
امام جماعت، «
امام محله» باشد و
نهفقط «امام محراب»، و او باید دایره و
دامنۀ کنشگریِ خود را «محله» تعریف کند و نهتنها «شبستانِ مسجد»،
سخن پخته و دقیقی بود.
او در این گفته، تجربۀ خود را در «
جنگ نظامی»، مبنا قرار داد و از آن
زاویه به «مسجد» بهمثابه «قرارگاه فرهنگی» نگریست. چه در «جنگ نظامی» و چه در «جنگ فرهنگی»، ما
محتاج «امام» هستیم و امام، کسی است که
تنها در «محراب» نمینشیند، بلکه در «میدان» میایستد. و هرچه که میدانِ خویش را گستردهتر تعریف کند، فتوحات و توفیقاتش نیز بیشتر خواهد شد.
این امر، وابسته به «
افقِ فکریِ امام» است؛ اگر امام جماعت،
کوتهنگر و سطحی و اداری باشد، در همان محراب مینشیند و فاصلۀ میان دفتر و محراب را طی میکند و فقط به آنانی که برای مصافحه و سئوال و طلب دعا و استخاره «نزد او» میآیند، نظر میکند.
در مقابل،
«امامِ میدانی»، همچون «طبیب دوّار» است؛ یعنی «محلهگرد» است و میرود تا دردهای معنوی و رنجهای فرهنگی را علاج کند.
6⃣ «
امامِ میدانی» نمینشیند تا به نزدش بیایند، بلکه میرود تا به مسجد بیایند؛ یعنی میکوشد با «
تعاملهای عینی» و «ارتباطهای میدانیِ» خویش، ظرفیّت انسانی برای مسجد پدید بیاورد و
از مسجد، یک «پاتوقِ قدسی» و «چهارراه انقلابی» بسازد.
او
باید «نقطۀ آغاز» باشد و نه نوجوانان و جوانان. او باید به سراغ آنان برود و خود را عرضه کند و آنچنان جذابیّتی بیافریند که این آهوانِ گریزپا، صیدِ مسجد شوند. اگر چنین نباشد، هیچ اتّفاقِ تازهای در مسجد روی نخواهد داد و همچنان،
حضور نوجوانان و جوانان در مسجد، به «روندهای نامنظم» و «مناسبات غیرساختاری»، محدود خواهد شد.
«
منطقِ جذب» باید از چهارچوبهای از پیش طرّاحیشده تبعیّت کند و این منطق، جز با «
حضورِ ساختاریافته» و «
فاعلیّتِ هوشمندانۀ» امام جماعت در صحنۀ میدانِ محله، تحقّق نمییابد.
وضع شبستانِ مسجد، نمایانگرِ کنشگریِ امام جماعت در عرصۀ محله است و تلاشهای بیرونی و مجاهدتهای میدانی او را روایت میکند.
هر اندازه که او در میدان محله، توفیق کسی کند، حاصل آن را در مسجد مشاهده خواهد کرد. پس انتخاب در معرکۀ دوگانۀ «محراب/ محله»، نشان میدهد که ما با «امام» مواجه هستیم یا «پیشنماز».
7⃣ این خصوصیّتِ عامّۀ مردم است که سخت، دلبستۀ «
مواجهههای عینی» و «ارتباطهای مستقیم» هستند و از این نوع تعامل، اثر جدّی میپذیرند.
مردم باید «مشاهده» و «حس» کنند که امام جماعت در میان آنها و در کنارشان است. مردم باید «
زندگیِ روزمرّۀ امام جماعت» را لمس کنند و بسنجند که
دعاوی و خطبهها و منبرها و مواعظ او، چه اندازه در واقعیّت زندگیِ خودش، متجلّی است؛ اگر تطابق ببینند و بیابند، شیفته و دلداده خواهند شد و او را بهراستی و در مقام عمل، امامِ محلۀ خویش خواهند دانست.
پس امامت محله، حاصل یک «
اتّفاقِ طبیعی» و «
انتخاب خودجوش» است و نه «
انتصاب رسمی» و «
حکم قانونی».
کسیکه نتواند در متن محله، مقبولیّت به دست آورد و دلها را مجذوب خویش سازد و در عمق باورهای مردم نفوذ کند،
از جانب مردم بهعنوان امام، پذیرفته نشده است. مردمان محله باید به این جمعبندی دست یابند که او، شایستۀ «
پیشتازیِ معنوی» و «
جلوداریِ اخلاقی» است. این «
جمعبندیِ اجتماعی» نیز، از «
چگونگیِ ارتباطها»ی امام جماعت با محله برمیخیزد و «
سفارشی» و «
دستوری» نیست.
ازاینرو،
همۀ این واقعیّتهای فرهنگی، فرع بر آن است که امام جماعت، «میدانی» و «مواجههای» باشد و از «محراب» و «شبستان»، پا فراتر بنهد و قدرت قدسی و اقتدار ایمانیِ خویش را در پهنۀ محله بگستراند.
8⃣ تجویزهای پیشگفته،
مبالغهآمیز و آرمانی نیستند، بلکه
حاصل تجربۀ تاریخیِ روحانیّت شیعه است. در دورههای گذشته، روحانیّت به معنای واقعی کلمه،
«در میان مردم» بود و هیچ «
گسست» و «
فاصله»ای احساس نمیشد.
ازاینرو، روحانیّت، فقط منبر و محراب را در اختیار نداشت، بلکه چون
امام محله بود،
در تمام شئون و ساحات زندگیِ روزمرّۀ مردم، حضور داشت. این حضور، حاصل یک انتخاب طبیعی و مهندسینشده بود و به پارهای از فرهنگ و هویّتِ جمعیِ ایرانیان تبدیل شده بود. حضورِ «
همهجایی» و «
همهگیرِ» روحانیّت، او را به «
نیروی پیشرانِ اجتماعی» تبدیل کرده بود که از سطح
خُرد و حریم خصوصی زندگیِ مردم تا سطح کلان و ساختارهای اجتماعی، «
حیات کارکردی» داشت.
🕌
به سوی مسجد طراز انقلاب اسلامی
┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄
۱. اندیشکده
«خانواده، تربیت و اصلاح سبک زندگی»