هدایت شده از حرف اولی
🌹 از همه قشنگ‌تر، حال و روز او را علی توصیف می‌کند. علی می‌گوید: «رسول الله، یک طبیب دوره گرد بود»؛ دلش نمی‌آمد که خیلی باابهت بنشیند آن بالا و مریض‌ها شرفیاب حضور بشوند؛ لوازم معالجه‌اش را برمی‌داشت و راه می‌افتاد دور شهر؛ پی مریض‌ها. (طَبیبٌ دَوّارٌ بِطّبِه). چی با خودش برمی‌داشت؟ یک دستش «مرهم» می‌گرفت؛ یک دستش «وَسَم»؛ برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم می‌گذاشت؛ ولی بعضی‌ها، دمل‌های چرکی داشتند؛ باید جراحی هم می‌کرد؛ «وسم»، مال همین کار بود. وسم، یعنی داغ‌هایی که در قدیم برای شکافتن استفاده می‌کردند؛ جراحی سرپایی. علی می‌گوید: «مرهم‌هایش کاری بودند؛ اثر داشتند (أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ)؛ وسم‌هایش هم حسابی بودند (وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ). فاطمه_شهیدی خدا_خانه_دارد روایتِ «من پادشاه نیستم» نشر معارف صفحه ۳۰ https://b2n.ir/j68834