سلام الله علیها شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید شمسی‌تر از نگاه تو منظومه‌ای نبود صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید آه ای شهیده‌ای که شهادت سپاه توست جان را خدا شهید سپاه تو آفرید هرجا که نور بود به گرد تو چرخ زد ما را چو گَرد بر سر راه تو آفرید ای پشتوانۀ دو جهان، عشق را خدا با جلوه و جلالت و جاه تو آفرید تقوای محض! عصمت خالص! گل خدا! آخر چگونه شعر کنم قصۀ تو را؟ تو آمدی و زن به جمال خدا رسید انسانِ دردمند، به درک دعا رسید تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید هاجر هر آنچه هروله کرد از پی تو کرد آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید احمد اگر به عرش فرا رفت، با تو رفت مولا اگر رسید به حق، با شما رسید داغ پدر، سکوت علی، غربت حسین شعری شد و به حنجرۀ کربلا رسید در تلّ زینبیه غروبت طلوع کرد با داغ تو قیامت زینب فرا رسید با محتشم به ساحل عمّان رسید اشک داغ تو بود بار امانت به ما رسید تسبیح توست رشتۀ تعقیب واجبات قد قامت الصّلاتی و حیّ علی الصّلات بی فاطمه قیامت انسان نبود نیز عهد الست و معنی پیمان نبود نیز چونان تو زن ندید جهان تا که بود و هست چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز مولا اگر نبود جهان جلوه‌ای نداشت «راز رشید» سورۀ قرآن نبود نیز گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز زهرا اگر نبود، زمین بی‌بهار بود در آسمان شکوفۀ باران نبود نیز ای برق ذوالفقار علی! هیچ خطبه‌ای مانند خطبه‌های تو بُرّان نبود نیز حیدر اگر نبود و محمد اگر نبود وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود خورشید سر بریدۀ صحرای طف نبود نام تو با علی و محمد قرینه است هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است دستاسِ کیست چرخ جهان؟ این غریب کیست؟ این دست‌های کیست که لبریز پینه است؟ آیینه‌ای که عطر بهشت مدینه بود نامش هنوز شعلۀ سینای سینه است ای وسعت بهشت، جهان بی‌تو دوزخ است دنیا چقدر مزرعۀ کفر و کینه است... دریا علی‌ست، گوهر یکدانه‌اش تویی در موج حادثات، حسینت سفینه است با هر حماسه داغ پدر را سرشته‌ای هجده کتاب، درد علی را نوشته‌ای زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست بی‌مهر او نماز دو عالم، قبول نیست می‌پرسم از شما که رسولان غیرتید زهرا مگر خلاصۀ جان رسول نیست؟ گیرم ولایت علی از یاد برده‌اید آیا غدیر و دست محمد قبول نیست؟... مهر علی‌ست روزی هر روز مهر و ماه وقتی چراغ، فاطمه باشد، افول نیست جبریل را به مرقد مولای عاشقان بی‌رخصتش هر آینه، اذن دخول نیست اللّه‌اکبر از تو که اللّه‌اکبری ای مادر پدر که پدر را تو مادری شاعر/ علیرضا قزوه با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |