#اشعار_پندیات
#میثاق_با_امام_شهدا
برادرم به جهان دل مبند بیهوده است
که در گذار زمان هیچ کس نیاسوده است
بگرد دفتر تاریخ را پر از درد است
چه داغ ها که بشر دیده تاب آورده است
درخت سوخته را گرچه برگ می آید
نشسته ای و به ناگاه مرگ می آید
وفا نکرده به کس دار فانی دنیا
زمام امر کسی هم نمانده پا برجا
به این دو روزه ی دنیا امید و خیر نبود
که سید الشهدا بعدک العفا فرمود
برادرم به کجا می روی شتابانی
که هر چه عمر کنی باز هم نمی مانی
خوشا کسی به دنیای ما امید نبست
که غیر نام خوشت هر چه هست رفتنی است
بکوش تا که در این عرصه رو سفید شوی
به وقت قدرت خود منشاء امید شوی
چه آتشی است که افتاده در میان شما
ندارد این همه تشویش جز زیان شما
کجاست مالک اشتر دوباره صفین است
میان هجمه ی دردیم و داغ سنگین است
رها کنید همه اختلاف و من من را
مگر به چشم ببینیم خیل دشمن را
غریب تر ز علی در زمانه پیدا نیست
هلا جماعت شب زنده دار مولا کیست؟
به غیر آن که به دل ترس دارد و اکراه
اگر که شیعه حیدر شدید بسم الله
رها کنید زمان را به خویش برگردیم
حساب کن تو برادر که ما چه ها کردیم؟
چه جای شبهه که نان ها حرام بود حرام
شعار بود که هستید پای خط امام
به هر کجا که رسیدید کاخ می سازید
و در مصاف قناعت چه زود می بازید
حساب کوچک تان کل گنج قارون است
که لقمه های من و ما همیشه در خون است
چه میز ها که ندارید و شهر بیکار است
تمام حاصلتان اقتصاد بیمار است
قسم به معنی غیرت_ شما نداشته اید _
که جز تباهی و خسران دگر نکاشته اید
ندیده اید پدر را چگونه شرمنده است
ندیده اید که در شهر قحطی خنده است
ندیده اید شما سفره های خالی را
و مردمان فرو دست این حوالی را
گرسنه کیست؟ شما هم مگر خبر دارید؟
به چشم خویش ببینید اگر جگر دارید
ندیده اید و از این پس دگر نمی بینید
دریغ اگر که کمی با فقیر بنشینید
چه ساده از همه خون شهید می گذرید
از این جماعت دلداده آبرو مبرید
اسیر واهمه اید و به فکر دنیایید
چه نسبتی است میان شما و راه شهید
شعار بود که ما ساده زیست می مانیم
فریب بود به دنیا دو روز مهمانیم
چه حاصلی است از این کهنه میز های شما
نبوده غیر بپاش و بریز های شما
دریغ راه جهالت عوض نخواهد شد
و راه و رسم رذالت عوض نخواهد شد
همیشه صحبتتان رنگ و بوی زاویه داشت
نمازتان اثر از قبله ی معاویه داشت
چنان به حرص و طمع پایدار می مانید
که در جماعت شیطان نماز می خوانید
چه سال هاست بساط سیاهتان برپاست
همیشه مانع ما گرگ زاده های شماست
تمام حاصلتان خلق و خوی و اشرافی است
برای مردم این خطه خون دل کافی است
چه فتنه ها نکردید و کم گذاشته اید
خداست شاهد ما آبرو نداشته اید
هلا جماعت اهل ریا گزافه بس است
کجاست غیرتتان این همه خرافه بس است
شما اگرچه به ظاهر شبیه ما هستید
برای کشتن امید ما کمر بستید
هلا جماعت تزویر صبر ما کم نیست
اگر چه حاصل ما از شما به جز غم نیست
اگرچه کاش به مردم جفا نمی کردید
هنوز راه خدا روشن است برگردید
جوان غمزده را دیده اید و در خوابید
نمانده عمر زیادی دو روزه دریابید
اگر چه سخت گذشته است عمر ما اما
نبوده چشم امیدی به غیر راه خدا
برادرم که مسیرت عدالت است هنوز
که آرمان من و تو شهادت است هنوز
برادرم همه رنجی که برده ای دیدیم
تمام زخم زبان ها که خورده ای دیدیم
نشسته اند که کتمان کنی حقایق را
مگر ز یاد بری فتنه و منافق را
چه درد ها که کشیدی و تاب آوردی
مباد از دل این راه سخت برگردی
برادرم همه رنجت شده گواه رسا
نشان بده به همه پینه های دستت را
بگو که غیرت محض است در رگم جاری
نبوده فقر مرا مانعی ز بیداری
صدای آن شهدا مانده است در گوشم
نمی شود به خدا خونشان فراموشم
همیشه سینه زنانیم زیر یک پرچم
مدافع وطنیم و مدافعان حرم
به گرد ما نرسد پای ظالم رسوا
دریغ اگر که علی باز هم شود تنها
بگو که غیرت ما قابل مذاکره نیست
به عهد خویش مصرّیم و کربلا باقیست
چه جای واهمه راه شهادت است اگر
حسین فاطمه دست مرا بگیر و ببر
بگو که محرم عشق غیور می مانیم
فیا سیوف خذینی دوباره می خوانیم
اگر به شانه ی ما زخم های کاری هست
چه غافلید که در دست ذوالفقاری هست
مگو که بی کس و کاریم، ما رها شده ایم
به چشم دل بنگر راه را که یاری هست
خدا کند بیاید صدایمان بکند
و در قنوت نمازش دعایمان بکند
شاعر/ امیر سلیمانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
|
https://eitaa.com/Soozosaz |