بنــده خــدایـی می گـفت: داخـل بـرهای حـرم با کمـر درد نشسته بــودم پیــرزنی بـا دیــدن مــن با صدای بلند شـروع کـرد به نیــش و زدن کــه ایــن وسیله بــرای ما اسبـــاب راحـتی اســت‌ و برای جوانان تفریح و ... از خـودم رفتم ، نگاهی به گنبــد حضــرت رضـا علیه السلام و. امان از قضاوت چرا عـادت کردیـم از روی افـراد نـظر بـدیـم @SpecialFamily