هدایت شده از Sensación
‏سیگار نصفه کشیده‌ات رو میندازی تو فنجون قهوه‌ی نیمه خورده‌ات. نگاهت می‌کنم و میگم: «همه‌ی کارهات نصفه است! حتی عاشق شدنت». دود سیگار رو بیرون میدی و میگی: «به غیر رفتنم! من کاملا رفتم، ولی توعه دیوانه هنوز منو می‌بینی‌ و باهام حرف می‌زنی» :))