📚علمدار 🍁برگرفته از زندگی شهید مجتبی علمدار 🌼قسمت هفتم کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم ميزدم. یک دفعه صدایی بلند شد؛ کلامی که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی. 🌸🍃الله اکبر الله کبر🍃🌸 صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانم ها بیرون آمد و گفت: مژده، پسر است. عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان حسینیه به دنیا آمد. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان این پسر فرزند اذان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه هایی که جز ذکر خدا در آن گفته نمی شد. سید مجتبی موقع اذان صبح به دنیا آمد. موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد. 👈ادامه دارد ✔️منبع: کانال علمداران عشق 🌺🌺🌺