🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 حال و هوای این روزهای کربلا... تصویری از کاروان حسین (ع)... کاروان می رفت و جانان بود و جان در کاروان هم سفر بودند اما ، یک جهان در کاروان🍃💚 ره دراز و دشت ناهموار ...در دل ها ولی با فنا ، با مرگ ، عهدی جاودان در کاروان عهد،عهد عشق بود و راه، راه عاشقی نوجوانان پیر و ، پیران نوجوان در کاروان مادران وخواهران و دختران وکودکان هریکی دارند نوعی امتحان در کاروان گردوخاک راه در رخسار آنان میکشید طرحی از رنج گلستان ، در خزان ، در کاروان ناقه ها در راه و محمل هایی از جنس شکوه بستر خوابی به رنگ پرنیان در کاروان خیره هر دم اختری می شد به سوی دختری..🍃💚 آمد از بال ملائک سایه بان در کاروان عزتء محمل نشینانء معظم را ببین شاه عالم بود وقتی ساربان در کاروان آسمان فریاد میزد خاک را ای بی خبر فاش میبینم تمام کهکشان در کاروان ماهتابء کربلا .... آمد کنارء آفتاب تا ز هم پاشد نطامء آسمان در کاروان عصمت اللهء مکرم ، زینبء آزاده بود قهرمانی با جلالء بیکران در کاروان اکبر و قاسم ، کنار جعفر و عباس شد اجتماعء قهرمان در قهرمان در کاروان حوریان عرش میگفتند با نجوا به هم کاش اصغر بود باما همزبان در کاروان خاک این صحرا ز اشک نهر می گیرد وضو اکبرء شهزاده تا گوید اذان در کاروان دشت سوزان بود و میشد گاه سوزانتر از او ناله هایء کودکانی خسته جان در ، کاروان بیشتر از دیگران حال رباب آشفته شد دید تا خوابی ، پر از تیر و کمان ، در کاروان او پرستویی اسیرء دام های بخت بود چند روزی داشت اما آشیان در کاروان لحظه ها طی میشد و ، نزدیک میشد کربلا تا عیان گردند اسراری نهان در کاروان چندروزی بعد ، روزی که به مقصد می رسند کس نخواهد دید ، کس را شادمان در کاروان 🍃💙 کاش دور از نهرء علقم ، خیمه ها بر پا شوند صحبت از عباس بود و ... نیستان در کاروان کاش یک روز از همان ده روز فارغ می شدند میهمان ها از جفای میزبان در کاروان کاش ، از اول ، درونء خیمه ها چیزی نبود یا نمی آمد به غارت کوفیان در کاروان خارهای این بیابان ، می کند آیا چرا؟ دخترانء کربلا را ناگران در کاروان؟ تلء زینب، بیت الاحزان بود زینب را ، ولی داشت معنایی دگر ، با دیگران ، در کاروان🍃💚 گفتگوهایی مشوش می رسد اینک به گوش گاهی از دندان و گاه از خیزران ، در کاروان...🍃💜 راه آزادی می شود هر روز طی تا به محشر - در بیابان - کاروان در کاروان🍃💚 ✍شعر ازعلیرضا امانی مجد 🌹🌹🌹