میگیم امام رضاعلیه السلام ..  همه ذهن هامون میره سمت ولیعهدی و مرو و ایران و مامون وتوس ومشهد... ولیعهد بودن دیگه! وضعیتشون خیلی راحت و خوب بوده..  ایرانم بودن شیعه ها دورشون.. عشق و حال بوده.. امام رضا حدود بیست سال امامت کردن.. دوسال واندی مهمون ما تو ایران بودن...مهمون چیه صاحب خونه بودن...به قولی ولیعهد بودن.. که اونم از مشکلات و سختی هاش بگذریم شروع امامت آقا همزمان با حروم لقمه ای مثل هارون الرشید هست.. ده سال در زمان هارون امامت کردن.. هارون الرشید خیلی خلیفه مقتدری بوده.. اگه خصوصیات بارز چندتا خلیفه یا حاکمِ خلیفه ی اموی و عباسی و جمع کنی شاید بشه هارون!  به انداه معاویه شیاد و به اندازه حجاج خون ریز بود.. این به غیر صفاتی که مختص خودش بوده... یه بار فکرکنم صحبت کردیم بعد شهادت امام کاظم علیه السلام چقدر اوضاع شیعه داغون شد و همه چی داشت از هم پاشیده میشد.. هرکی از یه جایی عَلمی بلند میکرد یا خودش و امام میدونست یا منتسب به امامت... (از طرفی بعد امام سجاد ائمه ما خیلی تاکید نداشتن روی امامتشون...شرایط اینجور بود، یعنی اینجور نبود بیان منبری برن ادعای امامت کنن) همین هارون قسم خورده بود هرکس ادعای امامت کنه رو میکشم.. حالا تو چنین وضعیتی امام رضا علیه السلام به امامت میرسن..  ایشون میبینن همه چی در خطره... یه عده هم این وسط اومدن گفتن آقا امام کاظم شهید نشده غیبت کرده! مهدی همون امام کاظم هست!! حالا یه طرف هارون هست که دنبال بهانه است برای به قتل رسوندن آقا و یه طرف امت هست که دچار انحراف شده... زیاد سخت نیست حدس بزنیم امام کدوم و انتخاب کردن... خودشونو در خطر انداختن و تو زمان هارون ادعای امامت میکنن(البته در عین هوشمندی و احتیاط)  از گل پسرشون هم بگیم،  شنیدید چقدر امام جواد و دوست داشتن،  بنا به برخی دلایل امام جواد علیه السلام و کنیزها از درب پشتی خونه بیرون میبردن، خبر به امام رضا میرسه.. بهشون میفرمایند جواد جانم از درب اصلی برو،  هرکس بهت مراجعه کرد ودست پر رد کن.. یعنی تو چشم باش... حتی پسرشونم خرج دین میکنن.. اصلا انگار ائمه اومدن سختی بکشن بلکه منِ احمق و نادون یه جرقه ای بخوره تو ذهنم،  آدم بشم...  انگار بهترین خلق خدا خرج شدن که من بی لیاقت هدایت بشم... بگذریم... اوضاع و سرو سامون میدن آقا تا برسه به نیشابور و حدیث سلسله الذهب که تیر آخر و میزنن وتو اون اجتماع علنا و باصدای رسا ادعای امامت میکنن..  و انا من شروطها.. تازه یه کم که گذشت مامون فهمید چه اشتباهی کرده.....