✅ خاطرات ✍ گفتم یا ، من دارم میرم ایران ، باید دستم بخوره به ضریحت کمکم کن میم گفت : بابا دیر میشه بیا برگردیم ولی دلم راضی نمیشد ، تو نوبت هم نموندیم و رفته بودیم سبک موج مکزیکی میم گفت : این موج باید خودش ما رو ببره پیش ضریح ولی چون تجربه داشتم گفتم کم بیارم به ضریح نمیرسم لذا مقاومت کردم تا اینکه 👇