✍️ ازاول محرم تا روز عاشورا (قسمت اول) 🔶قصر بنی مقاتل. چهارشنبه اول محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری 🔹گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند. حضرت از آنها پرسید:آیا به یاری من می آیید؟ 🔸بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی دیگرگفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم. مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم. 🔹حضرت به جوانان امرکرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند. امام همانگونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری کلمه ی استرجاع(انا لله و انا الیه راجعون) را تکرار می کردند.« علی اکبر جلو رفت و علت را پرسید؟ 🔺حضرت فرمودند: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شدوگفت: این قوم شبانگاه در حرکت است ومرگ به استقبالشان می آید.» علی اکبر گفت:« پدرم! ایاما بر حق نیستیم؟» 🔺 حضرت فرمود: « سوگند به خداکه مابرحقّیم.» علی اکبر گفت:« پس ما ترسی از مرگ نداریم.» امام فرمودند:« خدا تو راجزای خیردهد.» امام حسین-علیه السلام- در این منزل به عبیدالله جُعفی چنین فرمود: 🔸پس اگر ما را یاری نمی کنی ازخدا بپرهیز از این که جزء کسانی باشی که با ما می جنگد.سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را به رو در آتش می افکند. ادامه دارد.👇 🌸🍃