از هول حلیم افتاده بودم تو دیگ🤦♀
نمیدونستم زن چه اعجوبه ای شدم، شب عروسی با کلی شوق و ذوق نشستم رو تخت تا شوهرم بیادو دکمه های کمر لباسمو باز کنه، 🥰😍
ولی شوهرم عین خیالشم نبود لباس هاشو عوض کردو گرفت خوابید،
اولش هنگ کردم نفهمیدم چی شده گفتم شاید داره باهام شوخی میکنه ولی وقتی دیدم جدی جدی خوابه تازه عمق فاجعه رو فهمیدم. 😒
اون شب چون خیلی رقصیده بودم و پاهام و کفش های پاشنه بلند زخم کرده بود بی خیال شدمو گرفتم خوابیدم ولی فردا شب که پر انرژی بودم بعد از شام سفره رو جمع کردمو زود ظرف هارو شستم..
رفتم تو اتاق خواب و یه لباس خفن تنم کردمو حسابی آرایش کردمو عطر زدم به خودم
با َکلی ناز و عشوه رفتم کنار شوهرم که داشت فیلم میدید نشستم،
با دیدن من لبخند زد و بغلم کرد، یکم بعد گفت بهتره بریم بخوابیم من خیلی خستم عزیزم..
با لبخند کشدار خودمو زودتر ازون رسوندم به تخت و...
فرداش با کمی درد زیر دلم بلندشدم، شوهرم رفته بود سر کار، نمیدونم چرا گریم گرفت، زندگی متاهلی اونقدرام که فکرشو میکردم قشنگ نبود
گریم گرفت، ازینکه مجبور شدم کارهایی بکنم که باب دلم نبود احساس حقارت میکردم..
از قدیم گفتن زن ناز میکنه و مرد نازشو میکشه ولی مال ما اینطوری نبود،
شوهرم بشدت آدم سردی بود و ما بجز دو شب در ماه مثله خواهر و برادر بودیم.. 🥺😫
این مسئله واقعا منو عذاب میداد نمیدونستم چیکار کنم تا اینکه یکی از دوستام گفت چون شوهرش خیلی داغه اینم ناجار دارو مصرف میکنه تا شوهرش ازش راضی باشه، داروهایی که عوارض داشت ولی خوب چاره ای نداشت... 🤷♀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹
@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══