۞ تلنگری برای زندگی ۞
با لبخند شیرینی گفت : اسم من آراس البته فقط تو میتونی بدون هیچ پیشوند و پسوندی صدام کنی☺️ ابروهامو
آراس بلند شدو کت شو درآورد، معلوم بود استرس داره، من ازون بیشتر😮‍💨 آروم صداش کردمو گفتم : جناب رییس آروم باشین، اتفاقی نمیفته همینکه منو ببینن خوششون نیاد من پا میشم میرم و تمام خلاص میشین، نگران نباشین درست میشه همه چی😇 با چشمای سبزش زل زده بود تو چشام بعد چند لحظه گفت : دختر داری منو آروم میکنی با اینکه دستای خودت داره میلرزه😬 دستامو به هم گره زده بودم که دیده نشن، از خجالت لبمو گاز گرفتم که نتونس جلو خندشو بگیره🤣🤣 همون لحظه یه آقای مسن خیلی خوشتیپ و مهربون وارد شد، بیشتر موهاش سفید بود و جا افتاده نسخه پیر آراس بود، خیلی خیلی شبیه هم بودن آراس زیر لب گفت : هواست باشه بگو آراس جون بعدشم رفت جلو و سلام کرد، بنده خدا وقتی چشمش بمن افتاد تو جاش میخکوب شد یه لحظه کپ کرد ولی زود خودشو جمع کرد :سلام دخترم خیلی خوش اومدین بلند شدمو سلام کردم با دست تعارف کرد که بشینم، سکوت پر شد خدمتکار اومدو شربت تگری گذاشت🍸 جلومون، موقع رفتن چرخید و با تعجب نگام کرد زیر لب گفت وای خدا بلا به دور پدر آراس با اخم گفت : خانمو بگین بیان مهمون داریم. آراس شربت تو دستاشو قلپ قلپ میخورد، پدرش گفت : خوب آراس جان مهمونتون معرفی نمیکنین؟؟ آراس با لبخند گفت : نگین جان 21 سالشه تو شرکت کار میکنه، نمیدونین چه دختر خوب و نجیبیه ، واقعا کسی پیدا نمیشه که دوسش نداشته باشه! بعدشم با مهربونی نگام کرد بازم گر گرفتم از خجالت سرمو انداختم پایین گفتم _اقای رییس لطف دارن خوبی از خودشونه☺️ پدرش با تعجب گفت شما همیشه اراسو رییس صدا میکنین،🤔 با اولین جمله سوتی داده بودم🤦‍♀ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══