۞ تلنگری برای زندگی ۞
زیر لب به خودم فحش میدادم که چرا اومدم اینجا واقعا پول عمل انقد ارزش داشت!! نمیتونستم جلوی اشکامو
فردا ظهر بود که آراس دوباره بهم پیام داد : سلام دارم میام سرکوچه تون اگه ممکنه بیا میخوام ببینمت🙏 سریع بهش رنگ زدم بعد دو تا بوق جواب داد: سلام _سلام _حالتون خوبه؟ _بهترم، ممنون _آخه امروز نیومدین شرکت نگرانتون شدم. 😳نگران من شده بود!! دلم میخواست بهش فحش بدم تیکه بندازم ولی خجالت میکشیدم، البته اون تقصیری هم نداشت! جدی شدمو گفتم: آقای مدیر لطف کنین تشریف نیارین نمیخوام کسی منو شمارو باهم ببینه تو محله ما خیلی زشته! گفت باشه پس یه جایی قرار بزاریم شما بیاین ببینمتون میخوام باهاتوندحرف بزنم. _ببینید آقای مدیر من اصلا دلم نمیخواد شما رو ببینم از عمل هم پشیمون شدم، خودم پول عملو جور میکنم، ممنون از لطفتون، بی زحمت حقوق این ماهمو بردارین بجای پول لباس هام بقیش کار میکنم میدم، خواهشا دیگه هم بمن زنگ نزنین خیلی جا خورد ولی گفت : ببینید من معذرت میخوام بخاطر رفتار دختر عموم شرمندم بخدا جبران میکنم، وسط حرفش دویدم : نه اصلا نیاز به جبران نیس، امیدوارم که مشکلتون حل شده باشع خدا نگهدار تلفن و قطع کردم. مغزم کار نمیکرد، این چی بود من بهش گفتم مگه کار میشه پیدا کرد اوف😤 ده دقیقه نشده بود که گوشیم زنگ خورد بازم آراس بود جواب دادم، خیلی عصبی و جدی بود،🤨 گفت : خانم طلوعی شما با شرکت قرارداد دارین به هیچ وجه حق ندارین سرخود استعفا بدین و برین.. کار شرکت و لنگ بزارین تا وقتی که جایگزین براتون پیدا بشه شما موظفین سرکارتون حاضر شین! معلوم بود خیلی حرفام بهش برخورده بود.. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══