۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌺معجزه زنده شدن من به واسطه ی صاحب الزمان عج 🌺 🌹السلام علیک یا ام الائمه یا فاطمه الزهرا🌹 حضرت مادر
✾࿐༅🍃☔️🌸 2⃣ ادامه ... هیچ وقت فراموش نمیکنم آن روز را یکی از روزهای گرم تابستان سال ۹۳چهارشنبه بود هوا بسیار گرم بود 🌞 کولرها روشن.چهارشنبه صب که از خواب بیدارشدم به خوابی که شب گذشته دیده بودم فکرکردم وحشت تمام وجودم را گرفته بودخواب عجیب وحشتناکی بود😢 آخه به خوابهایم یقین داشتم چون بارها بعد از هر بار بیدارشدن خوابهایم را زندگی کرده بودم.بارها شده بود که بعد از هر خوابی که می دیدم به یک طریقی برایم تعبیر میشود واین استرس من رو بیشتر میکرد.!! خواب دیده بودم همسرم را برق گرفته دیدم همسرم دست به پریزی که یخچال به آن وصل است زده وبرق گرفته متاسفانه فوت شده😔 صبح اون روز،خیلی فکرم مشغول بود با خودم گفتم خدایا چرا من همچین خوابی دیدم؟ اون روز،به کل اعصابم بهم ریخت.همسرم از خواب بیدار شدصبح بخاطر یکسری مسائل روز قبل با همدیگه قهربودیم.!! همسرم از خواب بیدار شد دست وصورتش وشستوخشک کرد لباس بیرون تن کردباید میرفت تهران برای یک سفر کاری یک روز از طرفی تودلم آشوب بود 😔 از طرفی دلم میخواست باهاش حرف بزنم ولی غرورم اجازه نمیداد😬 دلم بدجور شور میزد با خودم گفتم بلند شو غرورتو بزار کنار ونزار بره بیرون خدایی ناکرده اتفاقی بیفته چجور میخوای خودتو ببخشی.به واقعی بودن خوابم ایمان داشتم.مطمعن بودم قراره یه اتفاقی ییفته حالا تعبیرش چی باشه دیگه الله وعلم. داشت از سالن بیرون میرفت که پریدم جلوش وایسادم توی چشماش نگاه کردم دستمو گذاشتم روی شانه‌اش گفتم میشه نری؟! همسرم گفت چرا ؟! گفتم نرو دیگه من خواب خوبی ندیدم.! همسرم خنده ای کرد وگفت چیزی نمیشه صدقه بده من میرم کارمو انجام میدم زود میام یجورایی خیالمو راحت کرد رفت .. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°