🏴🏴🏴
اَلسّلامُ عَلَیکَ یَا اَباعَبدِالله 🏴🏴🏴
آجَرکَ اللهُ یا بَقِیّةَ الله 🏴🏴🏴
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است...».
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
امان از دل زینب
❅بخش دوم ماجرا❅
ابن سعد پذیرفت و سر مبارک امام حسین علیهالسلام را به مرد نصرانی داد. سر نورانی امام را به درون دیر برد و با گلاب شست و در دستمال تمیزی در برابر خود قرار داد. شروع کرد با سر صحبت کردن و گریه کردن.
و گفت: ای سر! من تو را نمیشناسم، ولی از نورانیت تو پی بردم که جلالت قدر داری.
تو را به حقّ عیسی با من حرف بزن و خودت را معرفی کن.
ناگهان سرِ مبارک امام علیهالسلام، شروع به سخن گفتن کرد: ای مرد نصرانی! چه میخواهی؟ ای سر! اول خودت را معرفی کن. سرِ امام علیهالسلام فرمود: من فرزند محمد مصطفایم؛ من فرزند علی مرتضایم؛ من فرزند فاطمۀ زهرایم؛ من فرزند خدیجۀ کبرایم؛ من حسین، شهید کربلایم.
مرد نصرانی گفت: بهشت را برایم ضمانت کن.
سرِ امام فرمود: اول مسلمان شو. مرد نصرانی، مسلمان شد و امام هم ضمانت را پذیرفت.
صبح شد و هوا روشن. مرد نصرانی با گریه، به همراه سر، از دِیر پایین آمد. به ابن سعد رو کرد و گفت: مبادا به این سر اهانت کنید. آن را درون صندوقچه بگذارید، تا زن و بچۀ او ناراحت نشوند.
افسوس که شد، آنچه نباید میشد.
«در هر کجا که شرح غمت گفتوگو کنیم
حق شاهد است مردن خود آرزو کنیم»
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
«اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّکَ الفَرَج»🤲#همراه_با_محرم#یاد_محبوب