هدایت شده از علوم انسانی اسلامی
♦️الگوی اسلامی‌سازی علوم‌انسانی♦️ 🔹ایشان روش حاکم بر علوم‌انسانی موجود (یعنی روش تجربیِ کمّی، روش تجربی کیفی و روش تجربی تلفیقی) را در تحلیل و تبیین پدیده‌ها و کنش‌های انسانی ناکارآمد می‌شمردند. 🔹ایشان علوم‌انسانی موجود را به‌طور کلی کنار نمی‌زدند، ولی آن را پرنقص‌ و نیازمند اصلاح و بلکه تغییر می‌دانستند. احمدحسین شریفی بخش اول 🔸 علامه مصباح همچون بسیاری از اندیشمندان اسلامی و حتی پاره‌ای از اندیشمندان غربی، به علوم‌انسانی موجود نقد داشتند و این علوم را نارسا و گرفتار کاستی‌های بی‌شمار می‌دانستند و معتقد بودند علوم‌انسانی کنونی در شناخت حقایق مربوط به انسان، ناتوان است.ایشان به مناسبت‌های مختلف در اطراف نقص‌ها و ضعف‌های علوم‌انسانی موجود سخن می‌گفتند. 🔸ایشان روش حاکم بر علوم‌انسانی غربی را روشی نارسا در دستیابی به مراد و مقصود می‌دانستند. توضیح آنکه روش حاکم بر علوم‌انسانی موجود (یعنی روش تجربیِ کمّی، روش تجربی کیفی و روش تجربی تلفیقی) را در تحلیل و تبیین پدیده‌ها و کنش‌های انسانی ناکارآمد می‌شمردند؛ البته معتقد بودند غربی‌ها تاحدود بسیاری حق روش تجربی را ادا کرده و تلاش‌های گسترده‌ای در بهره‌گیری از این روش داشته‌اند. 🔸به همین دلیل، ایشان علوم‌انسانی موجود را به‌طور کلی کنار نمی‌زدند، ولی آن را پرنقص‌ و نیازمند اصلاح و بلکه تغییر می‌دانستند. همچنین تأکید می‌کردند علوم‌انسانی موجود مبتنی‌بر مبانی و اصول متافیزیکی نادرست است. 🔸برای نمونه، اصل امکان تصادف یا صدفه یکی از اصول بنیادین اندیشه داروینی است، درحالی‌که براساس فلسفه اسلامی، بطلان اصل تصادف، امری واضح و مبرهن است. درنتیجه وقتی این اصل و پایه تفکر داروینی را از او بگیریم و باطل کنیم، شالوده نظریه تکامل داروین فرومی‌ریزد و به نتیجه نمی‌رسد، زیرا روشن است که اگر نظریه‌ای مبتنی‌بر مبنایی نادرست باشد، با ابطال مبنا، آن نظریه هم باطل می‌شود. 🔸ایشان معتقد بودند بسیاری از توصیه‌های علوم‌انسانی کنونی با ارزش‌های اسلامی،‌ ناهمخوان، ناسازگار و در تهافتند. 🔸توضیح آنکه ایشان علوم‌انسانی را به دو بخش تقسیم می‌کردند: علوم‌انسانی توصیفی و علوم‌انسانی توصیه‌ای. پاره‌ای از مبانی علوم‌انسانی توصیفی را در تعارض با مبانی اسلامی می‌دانستند و البته تعارض علوم‌انسانی توصیه‌ای با ارزش‌های اسلامی را بسیار بیشتر و پررنگ‌تر می‌شمردند. 🔸ایشان برای اسلامی‌سازی علوم‌انسانی انجام سه کار عمده را به‌صورت همزمان لازم می‌دانستند و خود نیز در حد توان به انجام آنها همت داشتند: 1. در سطح معرفتی و بینشی، تبیین امکان تولید علم دینی، ضرورت آن و چگونگی آن را لازم می‌دانستند. 2. در سطح تربیتی، بر تربیت معرفتی و اخلاقی کنشگرایان علم تأکید داشتند؛ یعنی معتقد بودند تحول‌گرایی باید در میان استادان و دانشجویان و متون درسی و مراکز مربوط به علوم‌انسانی رخ دهد. ایشان برای این‌کار نیز برنامه‌هایی داشتند؛ هم برنامه تحول اخلاقی‌ و معرفتی برای استادان و دانشجویان و هم برنامه تغییر و تحول در متون درسی. 3. بر ایجاد تحول در ساختارها، نظامات و برنامه‌های رسمی آموزشی در حوزه علوم‌انسانی تأکید داشتند. 🔸مناسب است توضیحی اجمالی درباره هرکدام از این سه برنامه تحولی علامه بیان کنیم. ایشان بعد از اثبات امکان و ضرورت علم دینی و اسلامی‌سازی علوم‌انسانی، سه گام مهم را برای اسلامی‌سازی علوم‌انسانی برمی‌شمردند: 1⃣ گام اول که بسیار بر آن تأکید داشتند، نقد علوم‌انسانی موجود است. لازمه این نقد، آن است که آنها را بشناسیم و در مرز دانش‌های مربوطه باشیم؛ چراکه نمی‌توان از بیرون گود فقط به ناکارآمدی آنها اشاره کرد. 2⃣ در گام دوم باید مبانی معقول و موجه علوم‌انسانی تبیین شود؛ یعنی در تولید فلسفه علوم‌انسانی اسلامی باید نگاه ایجابی داشته باشیم. 🔸عالمان دینی باید متکفل این مهم شوند و مبانی معقول، موجه و صحیحِ علوم‌انسانی را براساس فکر، فلسفه و معرفت‌شناسیِ اسلامی تولید کنند. در این‌باره نمی‌توان از دیگران انتظار داشت. 3⃣ گام سوم تولید فلسفه و علم موردنظر است. ایشان در این‌باره معتقد بودند که در تک‌تک علوم‌انسانی لازم است با تکیه بر بنیان‌های فکر اسلامی، فلسفه‌ مضاف به آنها تبیین و تدوین شود و البته می‌فرمودند روان‌شناسی، اقتصاد و جامعه‌شناسی اولویت‌های نخست‌ هستند، زیرا اینها علوم‌انسانی مادر هستند و بقیه علوم‌انسانی به یک معنا پیرو اینها هستند. 🔸به‌هرحال، باید فلسفه این سه علم تولید شود. سپس باید فلسفه مضاف علوم‌انسانی پیرو، مثل علوم سیاسی، مدیریت، تعلیم و تربیت، حقوق و اخلاق تولید شود که محصول این کار، تولید نظریه‌ای اسلامی است. ادامه دارد ... http://fdn.ir/66951 ♦️گفتمان تمدنی سربازان ولایت خلیج همیشه فارس♦️ @OlomEnsaniEslami