#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃قسمت صد و هفتاد و چهارم
❇️ ملاقات با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در رؤیا
🔹ابراز اشتیاق رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برای ملاقات با من!
[ چند روز قبل از شهادت ]
🔻در حال سجده و رازونیاز با خدا و درخواست خیر بودم که لحظاتی خواب بر چشمانم غلبه کرد و در آن حال، رؤیای شگفتی دیدم. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایستاده بودند و خطاب به من فرمودند: «ای اباالحسن، دوری تو از من به درازا کشید. چقدر مشتاق دیدار توام! خداوند وعدهای را که به من داده بود، دربارهٔ تو محقق ساخت و به عهدش وفا کرد!»
عرض کردم: یا رسولالله، خداوند کدامین وعده را دربارهٔ من محقق ساخت؟
فرمودند: «این وعده دربارهٔ تو، همسرت، فرزندانت و خاندان تو بود که شما را در والاترین درجات قرب در مقام علیین جای دهد.»
🔻عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یا رسولالله! پس شیعیان ما در چه جایگاهی قرار دارند؟ فرمودند: « شیعیان ما همراه ما هستند و قصرهایشان در اطراف قصرهای ما و منازلشان در مقابل منازل ماست.»
پرسیدم: یا رسولالله، به شیعیان ما در دنیا چه عنایتی خواهد شد؟
فرمودند: « امنیت و عافیت.»
🔻پرسیدم: شیعیان ما در هنگام مرگ چگونه خواهند بود؟
فرمودند: « چگونگی مرگ بر عهدهٔ خود آنان گذاشته میشود. فرشتهٔ مرگ مأمور به اطاعت از آنهاست و با هر نوع مرگ که بخواهند، با همان میمیرند. آری، شیعیان ما به اندازهٔ محبتی که به ما دارند، مرگ بهتری هم خواهند داشت.»
🔻عرض کردم: آیا توضیح بیشتری برای فهم این مسئله وجود دارد؟
فرمودند:« آری، جان دادن شیعیانی که بیشترین محبت را به ما دارند، مانند این است که آب سرد و گوارایی در روز گرم تابستان بنوشند و دلشان خنک شود. بقیهٔ شیعیان نیز به راحتی جان میدهند و چشمانشان با مرگ روشن میشود، مانند اینکه وارد رختخواب خود شوند و به خواب روند.»
🔹یا رسول الله از امت تو چه تلخیها دیدم!
[ در همان شبی که سحرگاهش ضربت خوردم، به فرزندم حسن گفتم: ]
🔻فرزندم، امشب در لحظاتی که به خواب رفته بودم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دیدم. به ایشان عرض کردم: یا رسولالله، چه سختیهای خستگیآور و چه دشمنیهای تلخ که از امت تو تحمل کردم!
فرمودند: « نفرینشان کن!»
و من اینگونه خواستم: بار پروردگارا، بهتر از آنان را نصیب من فرما و بدتر از مرا نصیب آنان کن!
❇️ شب ضربت خوردن
🔹اگر سپیدهٔ صبح بدمد، من کشته خواهم شد!
[ آن شبی که سحرگاهش ضربت خوردم، در منزل دخترم امکلثوم بودم. آن شب خواب نداشتم؛ ولی برای نماز شب نیز مسجد نرفتم. دخترم پرسید: چرا امشب استراحت نمیکنید؟ گفتم: ]
🔻اگر سپیدهٔ صبح بدمد، من کشته خواهم شد!
[ دخترم پیشنهاد کرد که برای اقامهٔ نماز صبح به مسجد نروم و به جای خودم جعده را بفرستم، موافقت کردم: ]
🔻آری، به جعده بگویید نماز را اقامه کند.
[ ولی پس از آن گفتم: ]
🔻راهی برای گریز از اجل وجود ندارد.
[ و عازم مسجد شدم.]
🔹امشب همان شب موعود است!
[ در آن شب، بسیار از اتاق بیرون میآمدم و آسمان را مینگریستم و میگفتم: ]
🔻به خدا سوگند، به من دروغ گفته نشده است و من نیز دروغ نمیگویم! قطعاً امشب همان شب موعود است!
🔹با آنها کاری نداشته باشید
[ در بیرون خانه، مرغابیها اطرافم را گرفتند و سروصدا کردند، اهل منزل سعی کردند که آنها را از اطراف من دور کنند. به آنان گفتم: ]
🔻با آنها کاری نداشته باشید. آنها نوحهخوانی و مرثیهسرایی را شروع کردهاند!
🔹برخیز برای نماز!
[ مردم را که برای نماز صبح بیدار میکردم، دیدم ابنملجم را که در میان آنان خود را به خواب زده بود. او را هم صدا زدم: ]
🔻برخیز برای نماز!
🔹سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم!
[ در محراب مسجد قرار گرفتم و نماز را شروع کردم. ابنملجم فریاد زد: یا علی، حکم به خدا اختصاص دارد، نه به تو و نه به اصحاب تو! سپس ضربت را بر سرم وارد کرد. ابتدا گفتم: ]
🔻 مراقب باشید این مرد از دست شما فرار نکند!
[ و سپس گفتم: ]
🔻سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم!
🔹پدرِ تو از امروز به بعد دیگر ناراحتی نخواهد دید
[ فرزندم حسن آمد و سرم را به دامن گرفت. او را دلداری دادم: ]
🔻به خدا سوگند، رستگار شدم. پدر تو از امروز به بعد دیگر ناراحتی نخواهد دید.
📚منابع:
۱. تأویل الآیات الظاهره، ص۷۵۲
۲. شرح الأخبار، ج۲، ص۴۵۱
۳. الاستیعاب، ج۳، ص۲۲۰
۴. مقتل ابنأبیالدنیا، ص۲۸
۵. مقاتل الطالبیین، ص۲۵
۶. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۴۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی