پادشاهی در حال استراحت بود ، و مگسی او را آزار میداد.
هرچه مگس را از خود میراند ،
دوباره مگس می آمد و روی صورت او می نشست
مدتی گذشت و مگس نرفت ...
شاه از غلامش پرسید:
چرا خداوند مگس را آفرید؟
غلام گفت: برای اینکه قدرتمندان بدانند بعضی وقت ها حتی زورشان به یک مگس هم نمیرسد ...