🔷 من چه طور می توانم این چیزها را فراموش کنم؟ ❇️ حاج آقا همیشه از خوبی های مادرم می گفتند، این که این زن چقدر در زندگی او سختی کشید و چیزی نگفت؛ این که او حتی از قبا و لباس خودش هم خبر نداشت و وقتی خانم یک نو اش را می دوخت می داد دستش، او می فهمید قبلی کهنه شده. علامه سرش را تکان می داد و دو باره شروع می کرد: 🌷 «در تمام این سال ها، نشد کاری بکند که من حتی توی دلم بگویم کاش این کار را نمی کرد. من چه طور می توانم این چیزها را فراموش کنم؟»