💢 🌹 🔶 شش ساله بودم که یک روز عصر با اصرار همراه بیرون رفتم. از چند حجم زیادی از خرید. در عالم که آن همه خوراکی یکجا برایم بسیار جذاب بود دائم از او می پرسیدم این ها برای کیست؟ و او پاسخ میداد اگر صبر کنی متوجه می شوی. سپس گوشه ای رفت و آن ها را در چند بسته تقسیم کرد. در بین آن ها را بین چند خانه تقسیم کرد. 🔸 زمانی که به خودمان نزدیک شدیم چیزی برایمان نمانده بود٬ پدر رو به من کرد و گفت:بعضی از ها هستند که نیازمندند اما بسیار شریف هستند٬ باید به آن ها محترمانه کمک کنیم. 📣 دسته گل را به روح بلند این بزرگوار و والدین و فرزندش تقدیم می کنیم. 💠@Tanhamasirikerman