تنها مسیری های استان کرمان
#یک_جرعه_کتاب #قسمت_چهارم 🌹بِسمِ رَبِّ الشُهداء والصِدیقین🌹 ✍🕟حوالی ساعت ۴ بعد از ظهر با یکی از
🌹بِسمِ رَبِّ الشُهداء والصِدیقین🌹 ✍..به سرعت خودمان را بالای سر حسین و تخریب چی رساندیم.. حسین به شدت سرفه میکرد.😣 ♨️ترکش به زیر گلویش اصابت کرده بود😢 تخریب چی هم به شدت مجروح شده بود  بی اختیار ومرتب با صدایی بلند ناله میکرد..😞 ☄شدت انفجار تخریب چی را کنار سیم خاردار ها پرت کرده بود طوری که نیاز بود از سیم خار دار ها جدایش کنیم و این خود مصیبت را دو چندان میکرد..❌ 🌧ظاهرا باران های متعددی که در آن منطقه میبارید قسمتی از میدان مین را شسته بود و یک تله انفجاری را کج کرده بود طوری که تخریب چی متوجه آن نشده بود💥 🔸به هر جان کندنی بود تخریب چی را جدا کردیم♒️ همگی وجعلنا میخوانیم 🤲 ☑️معجزه قرآن را به چشم میدیدم..✨💫 🔺در حالت عادی ما باید اسیر میشدیم♨️ اما آنگار وجعلنا حسابی عراقی ها را کور و کر کرده بود💯 ➰با هزار مصیبت کمین های عراقی را رد کردیم📛  ➖هنوز باید دو ساعت پیاده روی میکردیم تا به خط خودی میرسیدیم...‼️ ➿با مجروحیتی که بچه داشتند طی این مسافت طولانی آن هم با پای پیاده خود یک درد مضاعفی را به بچه ها تحمیل میکرد..⭕️ 🔁در مسیر برگشت یادمان افتاد یک مشکل دیگر هم داریم..💢🔃 🔄ما بسیار زودتر از آنچه مقرر شده بود بر میگشتیم⁉️ ⬅️اگر زودتر از زمان مقرر به سمت خط خودی میرفتیم🚷 🔺احتمالا با عراقی ها اشتباهمان میگرفتند سمتمان رگبار میبستند..☄💥 ➖نزدیک خط خودی روی یک تخته سنگ پناه گرفتیم 🛑 🕜ساعت ۱.۳۰ بود و موعد برگشت ما ۳ بود🕞 ✍با توجه به مجروحیت شدید حسین و تخریب چی تحمل این زمان آن هم تقریبا بدون هیچ کمک پزشکی سخت بود✔️ 😣 هم برای آن ها که درد میکشیدند😰 💔 هم برای ما که شاهد درد کشیدن عزیزانمان بودیم😓❣ چند بار بچه ها  سعی کردند جلو بروند و آشنایی بدهند💞 اما حسین به شدت ممانعت میکرد توان صحبت کردن نداشت آما با ایستادن و آشاره کردن مخالفت میکرد🚫 🕞نهایتا با اجبار حسین تا ساعت ۳ صبر کردیم و بعد به سمت خط خودی رفتیم.🌴🍃. ادامه دارد.... @Tanhamasirikerman