هدایت شده از تبلیغات ترفند و ایده
** 🔴 دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است... توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام........... وقتی دختر به قبرستان رفت..... ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a **