ادامه از قبل 🏵 چیزی نگذشت که پسر عمویش به نام هلال بن امیه از در وارد شد؛ رحالی که مرد فاسقی را شب هنگام با همسر خود دیده بود و برای طرح شکایت خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد . 🍃 او با صراحت گفت : من با چشم خودم این موضوع را دیدم و با گوش خورم صدای آنها را شنیدم 🏵پیامبر صلی الله علیه و آله به قدری ناراحت شد که آثار ناراحتی در چهره مبارکش نمایان گشت . هلال عرض کرد ، من آثار ناراحتی را در چهره شما می بینم ولی به خدا قسم ، من راست می گویم و دروغ در کارم نیست ، من امیدوارم که خدا خودش این مشکل را بگشاید . 🍃به هر حال پروردگار پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت که حد قذف را درباره هلال اجرا کند؛ چرا که او شاهدی برای ادعای خود نداشت . 🏵در این هنگام ، انصار به یکدیگر می گفتند : دیدید همان داستان سعد بن عباده تحقق یافت ، آیا به راستی پیامبر صلی الله علیه و آله هلال را تازیانه خواهد زد و شهادت او را مردود می شمرد ؟ در این موقع ، وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و آثار آن در چهره او نمایان گشت ، همگی خاموش شدند تا ببینند چه پیام تازه ای از سوی خدا آمده است و راه حل دقیقی به مسلمانان ارائه داد . کانال 👇 @Targomeh