👈موسی علیه السلام در آغوش مادر 🌴طولى نكشيد كه احساس كردند نوزاد گرسنه است و نياز به شير دارد، به دستور آسيه و فرعون، مأمورين به دنبال يافتن دايه حركت كردند، اما عجيب اين كه چندين دايه آوردند، ولى نوزاد پستان هيچيك از آنها را نگرفت، مأمورين همچنان در جستجوى دايه بودند كه ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد كردند كه گفت: من خانواده اى را مى شناسم كه مى توانند اين كودك را شير دهند و سرپرستى كنند. 🌴آن دختر، خواهر موسى بود، مأمورين كه او را نمى شناختند با راهنمايى او نزد مادر موسى عليه السلام رفتند و او را به كاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شير دهد، نوزاد را به او دادند، نوزاد با اشتياق تمام، پستان او را گرفت و شير خورد، همه حاضران خوشحال شدند، و به مادر موسى عليه السلام آفرين گفتند. از آن پس مادر موسى، موسى عليه السلام را به خانه اش می برد و به او شير داد. (يا به كاخ فرعون رفت و آمد مى كرد و به موسى شير مى داد.) 🌴به اين ترتيب خداوند به وعده اش وفا كرد كه به مادر موسى عليه السلام فرموده بود: او را به دريا بيفكن، ما او را به تو بر مى گردانيم.(چنان كه اين مطلب در آيه 13 قصص آمده است) به گفته بعضى غيبت موسى از مادرش بيش از سه روز طول نكشيد. 🌴جالب اين كه روزى در دوران شيرخوارگى در آغوش فرعون بود، با دست خويش ريش فرعون را گرفت و كشيد مقدارى از موى ريش او كنده شد، و سيلى محكمى به صورت فرعون زد، و به گفته بعضى با چوب كوچكى بازى مى كرد با همان چوب بر سر فرعون كوبيد. 🌴فرعون خشمگين شد و گفت: اين كودك، دشمن من است، همان دم به دنبال جلادان فرستاد تا بيايند و او را بكشند. 🌴آسيه به فرعون گفت: دست بردار، اين نوزاد است و خوب و بد را نمى فهمد، براى اين كه حرف مرا تصديق كنى، يك قطعه ياقوت و يك قطعه ذغال آتشين نزدش مى گذارى، اگر ياقوت را برداشت معلوم مى شود كه مى فهمد و اگر آتش را برداشت، معلوم مى شود نمى فهمد، آن گاه آسيه همين كار را كرد، موسى دست به طرف ياقوت دراز كرد، ولى جبرئيل دست او را به طرف آتش برد، موسى ذغال آتشين را برداشت و به دهان گذاشت، زبانش سوخت، آن گاه خشم فرعون فرونشست و از كشتن او منصرف شد. (بحار، ج 13،ص 56) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh