ࢪمان جذاب و واقعی📚 عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️ . . رفتم تو … اولش هنوز گیج بودم … مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد … . چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم … جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم … تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم … . . فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه … با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده … بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت … . بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی … . . بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت … جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم … . . با رفتنش بچه ها بهم ریختن … هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم … یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه … بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره … یه لحظه بعد یه فکر دیگه و … . کلا درکش نمی کردم … ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11250 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم پاک؛ ✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad