«برای زینب» روایت زندگی شهید برشی از کتاب: گفت: «دعا کن سال بعد، عکس من روی این پرده باشه!» خندیدم و گفتم: «دلم برات می‌سوزه! تو شاید لیاقت شهید بودن رو داشته باشی، ولی من لیاقت همسری شهید رو ندارم.» گفت: «کاری به این کارا نداشته باش، تو دعات رو بکن!» بعد بلند شد و رفت. خیلی منقلب شدم. اشک امانم نمی‌داد. رو به آسمان گفتم: «خدایا! من نمی‌دونم اینا چیکار کردن که شدن همسر شهید! ولی یه وقت‌هایی می‌بینی توی بازار، جنس خوب و بد رو درهم می‌خرن. من بدم و گناهکار، قبول! ولی تو بزرگی و بخشنده! منو هم به‌خاطر محمد با این خوب‌هات، درهم بخر!» 🔹 @tarikheshahadat