اگر چه در دعا و خواستن از خدا, خداوند خواسته او را اجابت نکرده باشد, ولى آن حالت روحانى عالى ممکن است تا آخرین نفس هاى او نیرویى کلان در توجه به خدا به او بخشیده باشد, چنان که پلیدى ها و اعراض از مقام ربوبى, اگر چه یک لحظه باشد,اگر عمیق و ژرف باشد, ممکن است تا آخر عمر انسان را به سقوط بکشاند.
بنابراین میان دانستن و فهمیدن, یا ارزش گذاشتن و باورکردن فرق است. برخوردارى از اطلاعات و محفوظات فراوان دینى لزوما به معناى راغب بودن به ارزش هاى دینى و اعتقاد داشتن به آنها نیست و اگر این وضعیت در خانواده ها و مدارس ادامه یابد, ممکن است به جاى ترغیب و تحریک نوجوان در جهت دست یابى به ارزش هاى دینى و عبادت و بندگى به پیشگاه خداوند متعال, آنها رااز مقصد دور سازد.
متإسفانه در کتب درسى آموزه هاى دینى صرفا در حد تراکم اطلاعات دینى است و بارش و ریزش پى درپى مفاهیم مربوط به آن در لابه لاى کتاب هاى درسى نهفته است و به علاوه اطلاعات و پیام هایى که ارائه مى شود, غالبا شکلى تکرارى, یکنواخت و صورى دارد که نهایتا هدف آن افزایش بیشتر محفوظات است و فرصت یا موقعیتى براى برانگیختن خلاقیت ها, رغبت ها و عواطف دینى در نظر گرفته نشده است و در نتیجه موجب خستگى و دلزدگى نوجوانان از این درس ها مى شود.(2) در حالى که رسالت این درس ها, ایجاد حس مذهبى است و حس مذهبى نه تنها تجلى گاه حضور خداوند در نهاد انسان است, بلکه مظهر عالى ترین صفات والاى حق تعالى و سایر ارزش هاى عالى انسانى است. اگر حس مذهبى و فطرت دینى نبود. بشر هیچ توجیهى براى وجود ارزش هاى عالى انسانى ; چون حق طلبى, عدالت خواهى, مناعت طبع و کرامت نفس, عشق به جمال و کمال و علم و ادب,احسان و سایر انگیزه هاى ارزشمندى که بشر در طول حیات خود از آن دم مى زند, نداشته است.
مسلما تربیت دینى ذهن, باید سه ویژگى انتظام, استمرار و استدلال را داشته باشد, چون ساختار تکوینى ذهن به گونه اى است که اگر یافته هاى آن به طور منظم, مستمر و مستدل نباشد, آن را آبستن فهم و درایت نمى کند.
هرچه دامنه معرفت حصولى دین, گسترش یابد, ظهور حس دینى در زندگى نیز توسعه مى یابد, به ویژه از آن جهت که انسان معمولى همواره در زندگى عادى نمى تواند, رابطه حضورى خود را با خدا حفظ کند, اما معرفت دینى مى تواند این حضور را حفظ نماید و گاهى نیز یافته هاى حضورى یا اوهام و تمایلات درونى مشتبه مى شود و در این صورت, ذهن تربیت یافته دینى, با آموزش هاى مستدل و منظم خود مى تواند مرز بین حقایق فطرى با اوهام و تخیلات را تمایز بخشد.
احساس مذهبى در ((اوضاع اضطرارى)) که انسان از اسباب مادى قطع امید مى کند, ظهور بیشترى دارد. وقتى آدمى در عالم برونى با حوادث ناگهانى روبه رو شده و احساس یإس و ترس, وجود او را فرامى گیرد, به عالم درون پناه مى برد تا به کانون آرامش لایزال فطرى ; یعنى ذات حق تعالى متصل گردد. اما اگر آدمى در عالم برون, احساس استغنا کند و امنیت برونى او فراهم شود و به منابع آرامش بخش برونى چون ثروت و قدرت اعتماد نماید, به همان میزان احساس حضورى خداوند در زندگى عادى او تضعیف مى شود. به همین دلیل براى آن که حقیقت دین ; یعنى احساس بندگى و عبودیت به محضر حق تعالى در حیات عادى متجلى شود, لازم است که از طریق ذهن و به طور منظم و مستمر به تحصیل معرفت دینى پرداخته شود.
پرورش مذهبى فرزندان
در تربیت کودکانمان, باید تلاش ورزید که آنان را مذهبى پرورش دهیم نه این که آنان را مذهبى بار بیاوریم, زیرا بین تربیت کردن با بارآوردن فرق است. در پرورش مذهبى, پدر و مادر یا مربى, فقط شوق و شور, کنجکاوى و حس حقیقت جویى نوجوان را افزایش مى دهد و مربى از هرگونه آموزش تحمیلى و انتقال مستقیم مطالب و مفاهیم مى پرهیزد. او باید به کودک و نوجوان فرصت دهد.
ان کودکى وجود داشته باشد, در دوران نوجوانى آن تجربیات خوشایند به او کمک شایان توجهى خواهد کرد تا نگرش مثبتى به مذهب و آداب مذهبى داشته باشد. البته طبیعى است, فردى که به دوران نوجوانى پا مى گذارد, درباره آموخته هاى خود در دوران کودکى دچار شک و تردید مى شود. آنان با دست یافتن به رشد فکرى, قدرت تفکر در مسائل و موضوعات اساسى زندگى خود را پیدا مى کنند و براى رسیدن به یک نظام فکرى و عقیدتى که بتواند پاسخ گوى نیازهاى فکرى و عاطفى آنها باشد, تلاش مى کنند. از سوى دیگر در دوران بلوغ, همزمان با بیدارشدن سایر غرایز و نیازهاى روانى, وجدان دینى و اخلاقى نیز در نوجوان بیدار و فعال مى شود و او را به تفکر درباره معنویات و حقایق دینى وا مى دارد. به همین علت, یکى از نیازهاى اصیل نوجوانان در این سنین, نیازها و انگیزه هاى دینى آنهاست. در این سنین, نوجوان با کنجکاوى و خواست درونى, به دنبال دست یافتن به هویت عقیدتى است, به گونه اى که بتواند در پرتو آن به زندگى روشنى دست یابد.