«خوشا به حال خیالی که در حرم مانده» و چشم پر غم و آهی که محتشم خوانده هوا هوای حسین و زمین چه کرب و بلا خبر دهید بیاید اسیر درمانده دوباره دست گدا را گرفته دستی که گناه عبد ذلیلی ندیده پوشانده شبی ز مجلس روضه به چشم دل دیدم حسین فاطمه در دشت کربلا مانده رسیده داغ عطش، طاقتم ز کف رفت و لبان خشک سلیمان مرا چه سوزانده به طوف مضجع او دسته ی مَلک نالان تمام هستی و عالم چنین، که گریانده؟ به گوش جان برسد نوحه های یک مادر نوای غربت او را به ما چه تابانده دخیل اشک خودم را به روضه ات بستم دل حزین مرا هم بخر که جا مانده به یک اجازه ی زهرا به دور شش گوشه شوم کبوتر عاشق که او فراخوانده... 🆔 @tehrantanhamasiri