53- سرش را پايين انداخت و گفت « سه ماه منتظر مونده ايد واسه ي همچين روزي . چي بگم ؟ شرمنده م ! عمليات لو رفته . آب انداخته اند توي منتطقه » همه توي ميدان صبحگاه داشتند گريه مي کردند، او هم مثل بقيه . @downloal 💜💖💜💖💜💖💜💖💜💖