در رابطه با تجربه ی نزدیک به مرگ بنده باید بگم که یه روز سر سفره نشسته بودم، دوست خواهرم هم خونمون بود، همیشه میومد و دیگه تقریبا عضو خونواده حساب میشد. ما همه به جز بابام که توی اتاقش خوابیده بود داشتیم غذا میخوردیم، یهو دیدیم بابام با عصبانیت از اتاق اومد بیرون و گفت کدوم درو باز گذاشتین که انقد سوز میاد؟ گفتم اتاق منو نگاه کن فک کنم در کیفم بازه. خداشاهده اگه این دختره خودشو بین من و بابام قرار نداده بود، بقایامو تو کیسه زباله پیدا میکردن. ایشالله هرجا که هست سلامت باشه که سلامتی مو مدیونشم. 🗣》شیمبله《 ➺ @Twitter_eita [عضویت]