یادمه دخترعموم شب خاکسپاری همسرش، موقع شام نصف کبابش تو بشقاب مونده بود، با همون چشمای پف کرده بشقابشو دستم داد گفت میشه برام برنج بکشی با بقیهٔ کبابم بخورم؟ اونجا بود که با تمام وجودم فهمیدم زور زندگی بیشتره نه چون زندگی خیلی قشنگ و گل گلیه، بلکه به این خاطر که نیازهای زیستیِ آدمیزاد همیشه داره ازش طلب میکنه که زندگی کنه! این واقعیت که بنظرم تلخه و هیچم رهاییبخش نیست بارها وقتی یه مریض خیلی بدحال تو بیمارستان ازم میخواد شام حتما براش قرمهسبزی ببرن بهم سیلی میزنه.
👤 waterlily
➺
@Twitter_eita [
عضویت]