🚕 راننده‌ی ‌جوان ✍️ طاهره اسماعیل‌نیا بانوی ایرانی که به واسطه‌ی شغل همسرش، چندین سال به همراه همسر و فرزندان خود در کشور برزیل، زندگی کرده است می‌گوید: 👇 در یکی از تابستان‌هایی که در برزیل بودیم، فاطمه بیمار شد. با توجه به‌ کارهایی که همسرم داشت، با معصومه دختر سیزده ساله‌ام، راهی مطب پزشک شدیم. در مسیر بازگشت، تاکسی گرفتیم، من و دخترم در حالی که مانتو و روسری بلند پوشیده بودیم، سوار شدیم. راننده پس از دقایقی سکوت، با لحنی دلسوزانه در حالی که متوجه شده بود ما برزیلی نیستیم، به ما گفت: «الان تابستان است و هوا بسیار گرم. شما با این لباس و پوشش خیلی اذیت می‌شوید. به نظر من اینجا که کشور خودتان نیست، راحت باشید. در کشور ما آزادی هست و می‌توانید حجاب خود را بردارید». در جواب گفتم: «بله ما هم گرمیِ هوا اذیت‌مان می‌کند؛ ولی ما به این پوشش اعتقاد داریم. حجاب من به خاطر دین و اعتقادم به خداوند است». سپس راننده بالحنی پُر از حسرت، آهی کشید و چند بار گفت: خوش به حال شوهرانتان، و بعد ماشین را کنار خیابان نگه‌ داشت. من و دخترم کمی ترسیدیم، بعد دیدیم که راننده‌ی‌ جوان، سَر بر روی فرمانِ ماشین گذاشت و با لحنی محزون گفت: من این‌طور زندگی را بیشتر دوست دارم و با تمام احساس ادامه داد: واقعا خوش به‌حال همسرتان. شما برای من هم خیلی محترم هستید که حتی در نبودِ او، پوشش‌تان را حفظ کردید. پس از معذرت‌خواهی ادامه داد: دوست داشتم از زبان خودتان بشنوم که زن مسلمان به‌ زور حجاب نمی‌گذارد. 📚 سایت روزنامه همشهری ۲۴ تیرماه ۱۴۰۱ 🌸کانال رسمی حوزه‌های علمیه خواهران 🆔 @kowsarnews