داستان احساسی 😭👇 فقط آخرش 😭 🔅 عمرشو به گناه و هوسرانی گذرونده بود. نزدیک مرگ به اعمال گذشته‌ش فکر کرد و پرونده‌‌ی زندگی‌شو نگاهی انداخت. هیچ نقطه‌ی امیدی وجود نداشت! هیچ عمل خوبی نداشت. از عمق دل آهی کشید و خطِ اشک روی صورت تاریکش کشیده شد. دستاشو برد بالا و گفت: «ای کسی که دنیا و آخرت برای اوست، رحم کن به کسی که دنیا و آخرت ندارد.» بعدِ مرگ، اهل شهر با مردنش جشن گرفتن و جسدشو تو یه چاله بیرون شهر انداختن و روشو با خس و خاشاک پر کردن. یه مرد الهی که توی همون شهر زندگی می‌کرد خواب دید که بهش می‌گن: «اونو غسل بده، کفن کن و در کنار پرهیزکاران دفن کن!» پرسید: «اون که به بدی معروف بود، چی شد که بخشیدی؟» جواب شنید: «خودشو بدبخت و تهی‌دست دید، به درگاه ما گریه کرد، ما هم باهاش مهربانی کردیم. مگه میشه آدم غمگین از ما درخواست خلاصی کنه و خلاصش نکنیم؟ مگه میشه آدم دردمند به ما پناه بیاره و ما ردش کنیم؟!» 📚 منهج الصادقين: ۸/ ۱۱۰. 🌸کانال رسمی حوزه‌های علمیه خواهران 🆔 @kowsarnews 🌐 news.whc.ir