الله اکبر روایتی خواندنی از شهید کاظم نجفی رستگار
مادر در خواب پسر شهیدش را می بیند .
پسر به او می گوید :
«توی بهشت جام خیلی خوبه . چی می خوای برات بفرستم ؟».
مادر می گوید :
«چیزی نمیخوام ؛ فقط جلسه قرآن که میرم همه قرآن می خونن و من نمی تونم بخونم خجالت می کشم .
می دونن من سواد ندارم ، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون .».
پسر می گوید :
«نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون !».
بعد از نماز یاد حرف پسرش می افتد . قرآن را بر می دارد و شروع می کند به خواندن .
خبر می پیچد . پسر دیگرش این را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می کند و از ایشان می خواهد مادرش را امتحان کنند . قرار گذاشته می شود .
حضرت آیتالله نزد مادر شهید می روند .
قرآنی را به او می دهند که بخواند . به راحتی همه جای را
می خواند ؛ اما بعضی جاها را نه .
می فرمایند :
«قرآن خودت رو بردار و بخوان !».
مادر شهید شروع می کند به خواندن ؛ بدون غلط .
آیت الله نوری گریه می کنند و چادر مادر شهید را می بوسند و می فرمایند : «جاهایی که نمی توانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.»
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم