خ نیاز: نجوا: نجوا: 🌻🌻🌻🌻🌻یه داستان خیلی قشنگ درباره امام موسی کاظم علیه السلام🌻🌻🌻🌻 یه شخص فاسد اخلاقی بود در زمان این امام عزیز ! یه شب امام از کوچه ای که این شخص ز فاسد زندگی می کرد رد میشه صدای رقص و آواز فضا ی کوچه را پر کرده بود امام درب خونه این شخص که بشر نام داشت میزنه یکی از خدمت کارای بُشر در خونه را باز میکنه امام از ش می پرسه صاحب این خونه بنده است یا آزاد؟! خدمتکار جواب میده البته که آزاده !!!! امام بهش میگه راست گفتی اگه بنده بود ! از خدای خود شرم می کرد و این جور رفتار نمیکرد واز اون خونه مرد میشه میره خدمتکار به خونه بر میگرده بشر ازش می پرسه چی گفت این شخص کی بود ؟ خدمتکار میکه امام موسی بن جعفر بود بشر پرسید چی بهت گفت دم در خدمتکار گفته امام را بهش عرض کرد بعد از شنیدن حرفهای خدمتکار همچون بتکی بر سرش کوبیده شد! پا برهنه و سر برهنه به دنبال امام دوید و خود را در پایش انداخت و از امام خواست به خدا بگه اونو ببخشه و بعداز این جریان تمام اموال خود را که از راه حرام به دست آورده بود در راه خدا بخشید و تا آخر عمرش پاه برهنه و سر برهنه بود به قدری مقام پیدا کرد که به جایی که قدم می گذاشت مردم از خاک پایش برای تبرک استفاده میکردن !!!! ومعروف شد به بشربن حافی اینم از عظمت کلام این امان مظلوم و عزیز شهادتش تسیلت 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @pleaseforvulva