وي هم چنين توانست پا به دست آوردن غنايم فراوان از دشمن، مقدمات تشكيل تيپ ۹ نجف اشرف را فراهم كند. بعد از اتمام موفقيت آميز عمليات ثامن الائمه علیه السلام به اجراي عمليات طريق القدس كمك كرد و در سوم آذرماه ۱۳۶۰، با همكاري دوستان همرزم خود و امكانات به دست آمده از دشمن، تيپ قدرتمند ۸ نجف اشرف را تشكيل داد. سپس با استقرار در شهر شوش يكي از مهم ترين محورهاي عملياتي را عهده دار شد.
ساعت دوازده اولين نيمه شب سال ۱۳۶۱، با كمك همرزمانش از ارتفاعات برغازه، حمله ي غافلگير كننده اي به دشمن كردند. با دور زدن منطقه ي نبرد، از طريق عقبه ي عراقي ها، آخرين ضربات خود را هم وارد كردند. اين تدبير احمد و تيپ ۸ نجف، دشمن را در جبهه اي به وسعت سه هزار و پانصد كيلومتر مربع به شكست داد. بعد از آن، نام احمد آوازه ي جبهه ي خودي و دشمن شد.
يك هفته بعد او بدون وقفه و استراحت- درحالي كه اكثر دوستانش زخمي بودند- وارد جبهه دارخوبين شد و مقدمات عمليات آزاد سازي خرمشهر را فراهم كرد . خود نيز، يكي از طولاني ترين و سخت ترين محورهاي جنگ را عهده دار شد. لشكر نجف، نيمه هاي شب در حالي كه دشمن در خواب عميق فرو رفته بود به آرامي از رودخانه ي پرخروش كارون عبور كرد . سپس با نفوذ به عمق بيست كيلومتري خط دشمن، خود را به جاده ي استراتژيك اهواز خرمشهر رساند. درحالي كه هنوز واحدهاي دشمن در خطوط مقدم و نزديك رودخانه ي كارون بودند در كنار جاده، جنگ تن به تن درگرفت. فرماندهان دشمن، متحير از اين پيشروي، درحالي كه صدام و جوخه هاي اعدام پشت سرشان به انتظار بودند، بارها به نيروهاي احمد و دوستانش حمله كردند اما تلاش ها ناكام ماند.
احمد با تثبيت جاده ي آسفالت، حملات بعدي خود را به سمت خرمشهر آغاز كرد؛ درحالي كه خود و ديگر همرزمانش به شدت زخمي بودند. او در شرايطي سخت و نا برابر با دشمن، درحالي كه همه از آزادي شهر نااميد بودند، به صورت استشهادي با حسين خرازي به انبوه لشكريان دشمن در خرمشهر حمله كرد. سپس از روش منحصر به فرد خود- دور زدن دشمن- استفاده و شهر را با هزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره در آورد. لحظاتي بعد، بيش از پانزده هزار نفر از نيروهاي دشمن با زيرپوش هاي سفيد، خود را تسليم او و همرزمانش كردند و صداي بانگ الله اكبر در شهر طنين افكن شد. حلقه اي اشك در چشم احمد جمع شد؛ زيباترين منظره اي كه در عمر خود ديده بود و بهترين هديه اي كه درگمنامي به ملت ايران و امام خميني(ره) تقديم كرد. اما هرگز كسي نفهميد كه احمد فاتح اصلي خرمشهر بود و خود نيز حاضر نشد هيچ وقت به اين عمل اعتراف كند.
پس از فتح خرمشهر، سر از پا نمي شناخت؛ درحالي كه هميشه صورت او پوشيده از گرد وغبار بود و از هر عمليات براي عمليات ديگر، زخمي به يادگار داشت. او حالا واحد خود را از تيپ به لشكر ارتقاء داده بود. سپس در جنگ هاي مهمي همچون رمضان، محرم، والفجر(۱،۲،۴،۸) و تمامي عملياتي كه به نام كربلا نام گرفت- كربلاي ۲،۳،۴،۵،۶- شركت كرد و درتمامي اين نبردها نام احمد، آرام بخش جمع فرماندهان و لشكر و لنكرگاه طوفان هاي جنگ بود.
درعمليات خيبر به اتفاق رفيق خود، مهدي باكري- كه به شدت به او عشق مي ورزيد- يكي از متهورانه ترين صحنه هاي جنگ را به نمايش گذاشت؛ نيمه هاي شب با هلي برد بر روي جزاير مجنون در عمق هورالعظيم با مهدي باكري در اولين فرود و در طول شب، دو جزيره ي بسيار مهم نفتي را- جزيره ي مجنون شمالي و جنوبي- از تصرف دشمن درآوردند. سپس از آن ها عبور و در شمال شرق بصره، ضربات سنگيني به دشمن وارد كردند.
درعمليات بدر نيز با دوست و همرزمش، باكري بر دشمن تاختند و با عبور از رودخانه ي خروشان دجله، جاده ي استراتژيك بصره العماره را قطع كردند. اما دراين نبرد، مهدي آهنگ رفتن كرد و با شهادتش، احمد را درحسرتي جان سوز فرو برد. با شهادت مهدي باكري در بحبوحه ي نبرد، احمد به شدت ناراحت و عصباني شد؛ درحالي كه نيروها منطقه را تخليه كرده بودند و تنها چند رزمنده دركنار او مانده بودند. دشمن در حال پيشروي بود و هر لحظه به آن ها نزديك تر مي شد. همه متعجب بودند اين ها چه مي كنند! به احمد اصرار كردند تا برگردد عقب ولي احمد حاضر نبود دوست صميمي خود را- كه حالا جنازه ي مطهر او در دست دشمن بود- تنها بگذارد. سرانجام با اصرار شديد فرماندهان، احمد با چشماني اشكبار سوار قايق شد و به عقب برگشت. اما از شدت دوري مهدي، مريض شد و مدتي داخل سنگر و در بستر بيماري افتاد. خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم فرصت به دشمن در تاريكي هاي شب و صحنه ي نبرد در كنار اين روح لطيف همه را متعجب مي كرد.
👇👇
#ادامه_دارد