#درد_دل...😔
#یازهرا...🏴
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🏴
چادر سیاه شب بدجوری خیابونا رو
تاریک و مخوف کرده..
سفیدی ماه روی اون چادر سیاه
هر چشمی رو به خودش جذب میکنه..
نور آبی و قرمز لایتر خودرو
فضای تاریک خیابون رو روشن میکنه
و با عبور چندتا خودرو نوبت بقیه میشه..
ساعتای آخر ماموریته
شبکه از چهره زنی حرف میزند
ماشین پژو ب سمت شهربانی
شماره ۶۶۸۷۹۴۲۰ ایران ۱۱
بقیه کناری میایستند و احمد
ب سمت ماشین میرود تا
مدارک را ببیند..
چند دقیقهای میگذرد
که ناگهان ماشین ب سرعت
دنده عقب میگیرد..
از کنار بچهها عبور میکند
و سریع فرار میکند..
احمد که کنار شیشه ماشین
ایستاده بود با یاحسین بلندی
بر زمین افتاده بود..
ب سمتش میدوم
ضربات چاقو تمام سینه و شکمش
را دریده..
فریاد میزنم
ماشین پژو رو تعقیب کنید
بچهها ب دنبال پژو راه میافتند و
ده دقیقه بعد صدای آژیر آمبولانس
محوطه را پُر میکند..
احمد را با احتیاط ب اتاقک آمبولانس
منتقل میکنیم..
بالا سرش مینشینم و
چشمانم را ب چشمانش میدوزم..
سرفه میکند
و لختههای خون روی لباسش میریزد
زیر لب ذکر میگوید
ب سختی نفس میکشد
پرستارها خونهای لبش را پاک میکنند
من مُردم نیایید بالا سرم
فیس فیس کنید
بیایید فاتحه بخونید و برید
احمد ساکت باش
نگاهم را از نگاهش میدزدم
نمیخواهم چیزی بگوید
اشکهایم امان نمیدهند
نگاه کن مثل بچهها
میخای بگم ببرنت بخش اطفال..؟!
میخندم..
او هم میخندد..
صورتم را ب صورتش میچسبانم
قطرات اشک و خون با هم ترکیب
شدهاند..
زیر لب زمزمه میکنم
احمد
تو اگه شهید بشی من با کی برم دوکوهه؟
با کی برم خادمی شهدا؟
جواب نمیدهد
با فریاد پرستار را صدا میزنم
احمد
پاشو
احمد
جواب بده احمد
پاشو بگو همه اینا خوابه
پرستار مرا از احمد دور میکند
ب دیوارهای سرد تکیه میدهم
میافتم کف سالن
و ب تلاش پرستارها نگاه میکنم
صدای بیسیم بلند میشود
مجید یک مجید دو
اعلام وضعیت..
شاسی بیسیم را میگیرم
وضعیت سفیده سفیده
من اینجا
احمد بهشت..😔
تمام..
#التماس_دعا....
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴
#یازهرا....🌹🏴
#یـــازیــنــــبــــــ....🌹🏴
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb4
---~~ 🌴
#لبیک_یازینب...🌴~~---