جونم براتون بگه که
بزرگواری بودن به نام حاج اقا موفق
ایشون روزی با اشتیاق بیاد امام زمان عج میفتن
اونقدر گریه میکنن تا بی هوش میشن
چندین بار گریه میکنن ، تا بیهوش میشن
خودشون می فرماند :
در عالم خواب وبیداری بودم که دیدم منو به
خیمه ای وارد کردند در حالی که
در گوشه ای از خانه خدا بودم
در اون خیمه به من گفتند که امام تورو پذیرفته ،
رفتم وایشان را زیارت کردم
امام نشسته بودند وسخت گریه می کردند.....
ومانند ناودان از چشم های مبارکشون
اشک جاری بود .
الهی بمیرم 😔
حضرت به من چنین فرمودند :
دعا کنید خدا فرج مرا به تعجیل اندازد .
مسلما ایشون از بی عدالتیها در جهان
رنج میبردن وبرای تحقق عدالت اجتماعی
لحظه شماری می کنند.
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃