باید سه روز اُفتد غریب این جسمِ صدچاک عریان بدن دور از وطن بر روی این خاک خورشیدِ بی سر همچنان می‌تابد از شوق بر اهلِ عالم، بر همه، از پاک و ناپاک منظومه گردانِ حقیقت هست این عشق این مرکزِ هستی که می‌چرخاند اَفلاک بادِ صبا از مشرقِ ساغر گذر کرد بر باده ی سرخِ طهورایِ طربناک گُل می‌کند از خونِ ساقی در حقیقت سرچشمه از تسنیم و مستی از دلِ تاک باید هزاران نور از روزن بتابد شاید یکی از نقشِ ایوان گردد اِدراک ای عقلِ سرخوش از مقامات و اشارات کشفِ شهودت را مکن از عشق اِمساک آزادگان را باز هم آیین بیاموز ای کُشته ی لب تشنه ی تنهای بی باک صد کاوه از هر قطره ی خونِ سیاوش سر زد از آن رگ های در دستانِ ضحّاک فصلِ عطش، مشکِ پُر و تیرِ سه شعبه شش ماهه و لب تشنه و یک خیمه پژواک پیراهنت، انگشترت، آه این همه زخم تاریخ کم آورده از، این قومِ هتّاک اهلِ حرم، جانِ جهان را جا نهادند باید سه روز اُفتد غریب این جسمِ صدچاک ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄ 🔷 کانال «یــــــه جــو انــــــصاف» به جمع ما بپیوندید👇 @Yejoensaf