#مجلس_تمام_گشت_و_به_آخر_رسید_عمر
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت از این بُستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کُنم هدیه اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدّعیان در طلبش بی خبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد
::
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم
از دیباچه گلستان سعدی
از دوستانم شنیدم که سید احمد شمس در پایان جلسه روضه اش این مصرع از سعدی را خوانده که:
مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
و چشم بر هم گذاشته و از هوش رفته و...
به دیباچه گلستان مراجعه کردم و دیدم سطر به سطر این حکایت سعدی چه توصیف زیبایی از آخرین لحظات این بلبل بوستان آل الله علیهم السلام است.
با اینکه او عمری از آنچه استشمام کرده بود مشام جان اصحاب را نیز معطر کرده بود.
با موالیان کریم و با وفایش که خود از ذریه شان بود محشور باد...
@telkalayyam