🟡گنج ورنج
●ای زبان هم گنجِ بیپایان تویی
●ای زبان هم رنجِ بیدرمان تویی
🔹در ایام نوجوانی از سرِ نادانی سخنی را در جمعی گفتم که نباید میگفتم ، مرحوم پدرم با هزار مصیبت حرف مرا ترمیم و توجیه و مثبتسازی کرد.
مجلس که تمام شد ، پدرم مرا در کنار خود نشاند و فرمود : فرزندم ، در خلقت گوش و زبان خود دقت کن ، آنها یک تفاوت بزرگ دارند : گوشهای انسان بیرون و آزاد آفریده شدهاند ، پس هر سخنی که میخواهید میتوانید گوش کنید و اگر چیزی بگویند ، دست شما نیست که آن سخن را نشنوید ، خداوند هم شنیدن ( غالب ) سخنان را حرام نکرده است و خودش فرموده است :
یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
سخنان را میشنوند اما بهترین را انتخاب و تبعیت میکنند.
( زمر / 18 )
اما زبان تو در کام دهان تو پشت میلههای دندانهای تو ، زندانی توست. زبانِ تو ، برعکس گوشِ تو که برای شنیدن در اختیار و تحت فرمان تو نیست ، زندانی توست. هر زندان کلیدی دارد و خوشا بهحال کسیکه کلید زندانِ دهانش را به عقل خود سپرده باشد و بدا به حال کسی که کلید زندان دهان خود را به نادانی خود داده باشد ، بهترین زندانبانِ دهان ، عقل توست و بدترین زندانبان نادانی توست ....
▪️سعدی درمقدمه گلستان آورده است:
●زبان در دهان، ای خردمند، چیست؟
●کلیدِ درِ گنجِ صاحب هنر
●چو دَر بسته باشد چه داند کسی
●که جوهر فروشَست یا پیله ور
●اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست
●به وقتِ مصلحت آن بِهْ که در سخن کوشی
●دو چیز طَیره ی عقلست: دم فروبستن(۱)
●به وقتِ گفتن و گفتن به وقتِ خاموشی
(۱)طیره :سبکی. دوچیز طیره عقل است...دوچیز نشانه کم خردی است.