نسیم ملایم عصر بهار می پیچید و بوی شببوها را در فضا پخش میکرد. بساط عصرانه را آورده بود روی بالکن تا با دخترخاله کوچکش هوایی تازه کنند.
داشت فلسفه میبافت. جنس حرفها و باورهایش همانهایی بود که سر زبان همه بود؛ روزگاری حتی خودش هم همین باور را داشت :
❌
زن خوبه دستش تو جیب خودش باشه!
هنوز داشت حرف میزد،نگاهش کرد تازه ترم سه دانشگاه را تمام کرده بود و دنبال کار میگشت؛ چند دوره مهارتی را هم شرکت کرده بود. جایی هم قول همکاری داده بودند. شاد بود. حس استقلال ذهن او را هم قلقلک میداد اما با فاصله دو دهه سنی از او با امتحان چند محیط کاری میدانست هیچجا برایش آرامش خانه را ندارد. در دهانش کلمه جیب رو مزمزه کرد جیب من، جیب او مگر فرقی هم میکرد!
چرا باید با چنین باوری قضیه دیده میشد!؟
با شنیدن صدای پرسشگرش حواسش جمع شد:
"جایی مشغول نیستی ؟ "
فنجان چایش را برداشت و با لبخند گفت: "اطلاعات عملیات خانواده "
#نقش_باورها_در_زندگی
#بلوغ_باهم_بودن
🌐 آدرس ما:
https://eitaa.com/joinchat/2096300453Cf14bdc325d