👥 از ۱۸۰۰ نیروی مسلحی که علی سازماندهی کرده بود، حدود ۱۵۰ نفر باقی مانده بودند. به آنها گفت : 👈 «هر کس می خواهد سوسنگرد را ترک کند، همچون شب عاشورا می تواند از تاریکی استفاده کند و از طریق رودخانه و جاده خاکی ، به اهواز برود.» 🔥 دشمن هر لحظه پیشروی می کرد و از بی سیم اعلام عقب نشینی می شد. نیروهای عراقی تا کنار کرخه رسیده بودند که علی در عرض رودخانه طنابی کشید تا نیروها از رودخانه عبور کنند. فقط چند تن باقی مانده بودند. علی برای شناسایی مسیر رودخانه، از بقیه جدا شد و در کنار رودخانه به تکاوران عراقی برخورد. 😔 آنها می خواستند او را زنده دستگیر کنند و برای گرفتن اطلاعات، به آن طرف کرخـه ببرند. وی به سـوی آنها شلیک کرد و یک نفـر را کشت و بقیـه فراری شدنـد. در این زمان علی و نیروهـایش تصمیم می گیرند در سوسنگرد بمانند و به شهادت برسند. او با خونسردی و اطمینان به ساماندهی نیروها پرداخت. 🚨 به دستور او نیروهایی که در اطراف شهر پراکنـده بودند، جمع شدنـد و در گروه های نه نفری، در مناطق مختلف شهر مستقر شدند. علی برای نیروهایی که سی و پنج نفر بیش نبودند، صحبت کرد و به آنها گفت : «آیا حاضرید امشب را بخریم؟ بیایید بهشت را برای خود بخریـم.»