🍃راضيه، خواهر كوچك شهيد
ما هشت خواهر و برادريم كه آقا رضا فرزند پنجم خانواده بود. مهربانيهاي داداشِ مهربانم را هرگز فراموش نميكنم. برادرم همه فن حريف بود. همزمان كه دانشآموز بود، درس حوزه ميخواند و بعد هم به دانشگاه رفت.
☺️از لحظاتش بهخوبي استفاده ميكرد. طراحي و نقاشياش و تسلط او به فنون رايانه بينظير بود. به علماندوزي بها ميداد. خواهرم كه در افغانستان دكتري جغرافياي سياسي دارد و استاد دانشگاه است، باتوجهبه خطر حضور در سوريه، از او خواسته بود به افغانستان برود و در كار شايستهاي مانند تدريس با حقوق مناسب مشغول شود اما آقارضا بيآنكه چيزي به ما بگويد، راه خودش را انتخاب كرده بود.
من و مادر و يكي از برادرهايم به سوريه که رفتيم تا از نزديك محل شهادت برادر و مقرشان را ببينيم. آنجا درِ اتاق آقارضا را كه به رويمان باز كردند، منظم و مرتب همه وسايل سر جاي خودش بود. يكي از دوستانش براي ما تعريف ميكرد كه او با اينكه در اتاقش تخت داشته، همواره روي زمين ميخوابيده است. برخي بچهها هم با او در يك اتاق نميخوابيدهاند چون ميگفتند برادرم آنها را خيلي زود بيدار ميكرده است.