ادامه داستان واقعی سه دقیقه در قیامت 👇
به دو نفری که کنارم بودند گفتم : شما یه کاری بکنید!!همینطور اعمال خوب من نابود میشه.سری به نشونه نا امیدی و اینکه نمیتونن کاری انجام بدن برایم تکان دادن😔.همینطور ورق میزدم و اعمال خوبی را میدیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم.اما یکی یکی محو میشد😭
فشار روحی شدیدی داشتم.کم مانده بود دق کنم.نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشم میدیدم.نمیدونستم چه کنم.
هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود.اعمال خوب من همه از پرونده ام خارج میشد و به پرونده دیگران منتقل میشد😭
گفتم این دفعه چرا؟؟من که این روز غیبت نکردم؟؟!!
جوان گفت : یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی.این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد.
بدون اینکه حرفی بزند آیه سی ام سوره یس برایم یادآوری شد: روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است.
یا حسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن.
خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد.من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم.با خودم گفتم: اگه اینطور باشه که خیلی اوضاع من خرابه