۱۳ گفتم: پس ما بدون اسلحه با آنها چه کنیم؟ گفتند: اگر در دار الغرور(دنیا) اسلحه تهیّه نموده باشیم، در منازل بعدی به [داد] ما خواهد رسید، چنان که حقّ فرموده است: 🌱 «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِباطِ الخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ … » (انفال/۶٠) 🌱 هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [= دشمنان‌]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! گفتم: من از این آیه شریفه، فقط تهیّه اسباب جهاد دنیوی را می فهمیدم. گفتند: قرآن و آیات آن، دستورات تمام عوالم و منازل و مقامات است و جامع همه آنها و مجموعه تمام مراتب وجودیه است، و اگر نه چنین بود، ناقص بود و حال آنکه خاتم الکتب (قرآن) و آورنده او خاتم الانبیاء است. در پس پرده هرچه بود آمد. همه برخاستیم و رفتیم. راه از زیر درختان پر میوه و از کنار نهرهای جاری می گذشت. نسیم فضا با روح و ریحان، و قلوب مملوّ از فرح و خوشی بود، کأنّه جمال خداوندی تجلّی نموده بود. رسیدیم به منزلگاه، و هر کدام در حجره ای از قصور عالیه (کاخ های بلند) که از خشت های طلا و نقره ساخته بودند منزل نمودیم. اثاث هر منزل از هر حیث مکمّل بود و نظافت و نقوش و ظرافت آنها چشم ها را خیره و عقل ها را حیران می ساخت، و خدمه اش بسیار خوش صورت و خوش اندام و خوش لباس و در اطراف برای خدمت گزاری در گردش و طواف بودند، که: «وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ، إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً، وَإِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَمُلْکاً کَبِیراً» (واقعه/۱۷_انسان/۱۹-۲٠) 🌱 و بر گِرد بهشتیان برای پذیرایی نوجوانانی که زیبایی شان جاودانه است می گردند که هرگاه آنان را ببینی، گمان می کنی مروارید پراکنده اند و هنگامی که به آنجا بنگری [سرزمینی از] نعمت و کشوری پهناور می بینی. من از کسانی که خدمت مرا می کردند خجالت می کشیدم. نظرم به آیینه بزرگی افتاد، خود را به مراتب اجمل و ابهی و اجلّ (زیباتر و پر فروغ تر و باعظمت تر) از آنها دیدم. در آن هنگام سکینه و وقار و بزرگواری مرا فرا گرفت و به جلال خود متّکی شدم. گویا شب شد، چراغ برق های هزار شمعی از سر شاخه های درختان روشن شد و از میان برگ های درختان به قدری چراغ برق روشن گردید که حدّ و حصر نداشت و تمام باغات قصور عالیه را از روز روشن تر کرده بود. از روی تعجّب با خود گفتم: خدایا! این چه کارخانه ای است که این همه چراغ روشن نموده است! شنیدم کسی تلاوت نمود: 💎 «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ»(نور/۳۵) 💎 مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می‌شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود؛ نوری است بر فراز نوری. فهمیدم که این انوار از شجره آل محمّد علیهم السلام است، و این شهر و منزلگاه مسافرین را «شهر محبّت» می گفتند و محبّین اهل بیت علیهم السلام، آنهایی که محبّت شان به سر حدّ عشق رسیده، اینجا منزل می کنند و سَکَنه (ساکنان) و مسافرین در این شهر و قصور عالیه «ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ» (عبس/۳۸)؛ خندان و خوشحال بودند و به ذکر حمد حقّ و درود و مدح ولیّ مطلق (امیر المؤمنین علی علیه السلام) اشتغال داشتند، و اصوات آنها بسیار جاذب و دلربا بود، و ما با حال امنیت وکمال مسرّت بودیم و در سر درِ این شهر به خطّ جلی نوشته بودند: ❤️ «حُبُّ عَلیٍّ حَسَنَةٌ لا یَضُرُّ مَعَهُ سَیِّئَةٌ» ❤️ «دوستی مولا علی علیه السلام حسنه ای است که با وجود آن هیچ گناهی به انسان ضرر نمی رساند». صبح حرکت نمودیم و رفتیم، شاهراه واضح، و در دو طرف راه، همه سبزه و گل و ریاحین و آب های جاری بود و هوا چنان معطّر و مفرّح بود که به وصف نمی آمد. تمام راه به همین اوصاف بود تا اینکه از حدود حومه شهر خارج شدیم؛ کأنّه خوبی های شهر، ما را تا آنجا مشایعت نموده بودند. پس از آن، راه باریک و پر سنگلاخ بود و از میان درّه می گذشت و... ... ادامه دارد 📺 با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99