*داستان جدایی سلمی از فرزندش شیبة الحمد(عبد المطلب)*
*داستان شماره ۱۳*
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
شجاعان اوس و خزرج در میان یهودان افتاده تمام را کشتند پس به مطلب رو آوردند و مطلب شمشیر برهنه در دست داشت، سلمی بر فرزند خود ترسید و قبیله خود را از قتال منع کرد و خطاب نمود به مطلب که تو کیستی که می خواهی فرزند شیر را از مادر جدا کنی؟مطلب گفت: من آنم که می خواهم شرف او را بر شرف و عزت او را بر عزت بیفزایم و بر او مهربان ترم از شما و امیدوارم که حقتعالی او را صاحب حرم و پیشوای امم گرداند و منم عموی او مطلب_ سلمی گفت: مرحبا خوش آمدی، چرا از من رخصت نطلبیدی در بردن فرزند من؟ من شرط کرده ام با پدر او که چون فرزندی بهم رسد از خود جدا نکنم، پس رو به شیبه کرد و گفت ای فرزند گرامی اختیار با توست اگر می خواهی با عم خود برو و اگر می خواهی با من برگرد؟ شیبه چون سخن مادر خود را شنید سر به زیر افکند و قطرات اشک فرو ریخت و گفت ای مادر مهربان از مخالفت تو ترسانم و مجاورت خانه خدا را خواهانم اگر رخصت می فرمائی می روم و گرنه بر می گردم. پس سلمی گریست و گفت خواهش تو را بر خواهش خود اختیار کردم و به ضرورت، درد مفارقت تو را بر خود گذاشتم. پس مرا فراموش مکن و خبرهای خود را از من باز مگیر، او را در بر گرفته وداع نمود، به مطلب گفت: ای پسر عبد مناف امانتی که برادرت به من سپرده بود بسوی تو تسلیم کردم پس او را محافظت نما، چون هنگام تزویج او شود زنی که مناسب او باشد در عزت و شرف تحصیل کن. مطلب گفت: ای کریمه بزرگوار کرم کردی و احسان نمودی، تا زنده ایم حق تو را فراموش نخواهیم کرد. پس مطلب شیبه را ردیف خود سوار نموده بسوی مکه متوجه شدند. چون آفتاب جمال شیبه از درهای مکه طالع شد پرتو نورش بر کوههای مکه و کعبه تابید و آن روشنی موجب حیرت اهل مکه گردید و از خانه ها بیرون شتافتند؛ چون مطلب را دیدند پرسیدند این کیست که با خود آورده ای؟ برای مصلحت گفت: بنده من است، پس به این سبب شیبه را (عبدالمطلب) نامیدند، او را به خانه آورد و مدتی او را مخفی داشت و مردم از نور او تعجب می نمودند و نمی دانستند که جد حضرت رسول (ص) خواهد بود. پس امر او در میان قریش عظیم شد و در هر امر از او برکت می یافتند و در مصیبت و بلیه به او پناه می بردند و در هر قحط و شدت متوسل به نور حضرت رسول (ص) می شدند و حقتعالی دفع آن شدائد از آنها می نمود و معجزات باهرات از آن نور ظاهر می گردید.
ان شاء الله ادامه داستان شبی دیگر...
منبع: کتاب حیوة القلوب جلد دوم( زندگانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)
نوشته علامه محمد باقر مجلسی رحمة الله علیه
مطالب فوق از کتاب حیوة القلوب خلاصه برداری شده است.
🌸نشر پیام صدقه جاریه هست🌸
**اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
*التماس دعای فرج*
*شبتون مهدوی*