حتی یک روز ظهر تونستم اسیری را زنده و سالم دستگیر کرده و به پشت جبهه ی خودی انتقال بدم. جنگیدن و تبادل آتش رو مثل بازی می دونستم و در لحظات خطرناک خونسرد بودم و از تجهیزاتم به خوبی استفاده می کردم.
تنها اتاق منزل پدری که متعلق به خودم بود مثل سنگر به بیرق و پرچم تزیین کرده بودم و برای گروهان مستقل ثبت نام می کردم. برای انجام این کار زمان مطرح نبود و دو نوبت اعزام گروهان مستقل داشتم.
با روحیه ای بالا برای پیروزی و شهادت می جنگیدم. بارها گفته بودم که اگر گفتند روزی فلانی اسیر شده دیگه منتظر اومدنم نباشید. با کمک سپاه پاسداران دره شهر ، گروهان مستقل دره شهر را تشکیل دادم و فرماندهی این گروهان را به عهده گرفتم. با چند نفر از همرزمان مقاومت کردم تا سرانجام مورد ضرب تیر مستقیم یکی از گروه منافقین از ناحیه ی سر قرار گرفتم و در بیمارستان به شهادت رسیدم.